مطرود آگاه
787
تو در منی
مثل عکس ماه در برکه
در منی و
دور از دسترس من
سهم من از تو
فقط همین شعرهای عاشقانه است
و دیگر هیچ...
ثروتمندی فقیرم؛
مثل بانکداری بیپول
من فقط آینهء تو هستم
رسول یونان
مطرود آگاه
773
اگر بتوانم یکبار دیگر زندگی کنم، میکوشم بیشتر اشتباه کنم. نمیکوشم بینقص باشم، راحتتر خواهم بود، سرشارتر خواهم بود از آنچه حالا هستم. در واقع، چیزهای کوچک را جدیتر میگیرم، بیشتر ریسک میکنم، بیشتر به سفر میروم، غروبهای بیشتری را تماشا میکنم، از کوههای بیشتری صعود خواهم کرد، در رودخانههای بیشتری شنا خواهم کرد، جاهایی را خواهم دید که هرگز در آنها نبودهام. مشکلات واقعی بیشتری خواهم داش ...
مطرود آگاه
776
چنان تسبیح یُسر نقرهکوبی در کف غافل
مرا در عشق میچرخاند و میگرداند بیحاصل
از این گیسو به آن گیسو، از این لب سمت آن لبخند
شبیه جام چرخیدم هزاران دور، بر باطل
دلم از دست بازیهای چرخ افتاد دست تو
دلم چون چاقوی زنجان بهدست آدم جاهل
گمان میکردم آغوشت پل آرامشم باشد
نهنگ قاتلی بودم که جان میداد بر ساحل
ز دست مرگ جان بردم، به دست عشق افتادم
امان از پرتگاه وسوسه -تبّت یَدا- ای دل
جواد گنجع ...
مطرود آگاه
772
هر وقت ملتی از روی ناچاری به زور تن داده و از مستبدین اطاعت می کند بر او ایرادی نیست و اگر همان ملت موقع را مقتضی دید که از زیر بار تعهدی شانه خالی کند و زنجیر بندگی را پاره نمود ، اقدام او بسیار قابل ستایش و تمجید است.
زیرا همان حقی را که آزادی او را گرفته بود (حق زور) بکار برده، دوباره آزادی را به چنگ آورده است. اگر قائل شویم که دیگران حق داشته اند آزادی او را به زور سلب نمایند باید اقرار کنیم ...
مطرود آگاه
795
آداب خردمندی:
خردمند واقعی کسی است که:
١. بسیار خوب و بادقت گوش میکند.
٢. سنجیده، کوتاه و دقیق سخن میگوید و در سخنانش اثری از کنایه، تهدید، تحکم، خشونت و توهین نیست.
٣. اهل مطالعه است و عطش یادگیری دارد و در كنار بهروز بودن در حوزه تخصصی خود، در علوم انسانى نیز مطالعات زيادى دارد.
٤. از گفتن "نمیدانم" شرم ندارد و از تصحيح اشتباهاتش توسط ديگران استقبال مىكند.
٥. راستگو است و هرجا که ...
مطرود آگاه
771
اجساد چون افعال مجهول
در آغوش هم خوابیدهاند
پذیرش مرگ
در گورهای دستهجمعی آسانتر است
و زندگی
بیهیچ تشریفاتی ادامه مییابد
٩٩/١٢/٣
🖤
مطرود آگاه
815
ناصرالدین شاه در سومین سفرش به فرنگ وقتی دید روز ولنتاین شده و شنید که عشاق در این روز به همدیگر نام مینویسند ، کارت پستالی خرید و آن را برای انیس الدوله پست کرد
❤
مطرود آگاه
780
محو شد در جنگل انبوه تاریکی
چون رگ نوری طنین آشنای من
قطره اشکی هم نیفشاند آسمان تار
از نگاه خسته ابری به پای من
من گل پژمردهای هستم
چشمهایم چشمه خشک کویر غم
تشنه یک بوسه خورشید
تشنه یک قطره شبنم.
فروغ فرخزاد
مطرود آگاه
768
نبودنت
نقشه ی خانه راعوض کرده است !
وهرچه می گردم
آن گوشه ی دیوانه ی اتاق را پیدا نمی کنم؛
احساس می کنم
کسی که نیست
کسی که هست را
از پا در می آورد ...
گروس عبدالملکیان
مطرود آگاه
771
قلب خاکِ خوبی دارد ؛ هر دانه که در آن بکاری از هر جنس ، از همان جنس صدها دانه برمیداری ...
نادر ابراهیمی
مطرود آگاه
775
صدا کن مرا
صدای تو مجموعه ای از صداهاست
صدای تو معجونی از جویبار است و گنجشک و گیلاس
صدای تو زیتون و لیمو است
صدا کن مرا ای صدایِ صداها
صدای تو خوشبو است
و من دور بودم
میان لَفافی که از حکمت عصر ما قبل تاریخ
در قُرب سرداب یک غار پیچیده بود
و از مَعبر تنگی از روزن سنگها
نور میخورد
و اوهام مرطوب یک جلگه از جلبک سبز
روی سرش بود
صدای تو پیچیده در کوه
صدا کن مرا ای نهایات تاریخ
صدای تو منشور آزادی ق ...
مطرود آگاه
751
چه مهربان بودی ای يار ای يگانه ترين يار
چه مهربان بودی وقتی دروغ ميگفتی
فروغ فرخزاد
مطرود آگاه
751
هرچند که راهم به تو دورست و دراز
در راه بمیرم و نگردم ز تو باز
"سعدی"
مطرود آگاه
753
شرح حال مـن دلتنگ
شبی نه
همه شب
بیداری ست ...
مطرود آگاه
743
نه از تنهايی میترسم ، نه از تنها ماندن ،
ترسم از تنها بودن در كنار ديگری است !
مطرود آگاه
751
بزرگ ترین خیانتی که
می توانی در حق کسی کنی
این است که او را در یک
امید نشدنی و محال
حبس اش کنی و بگذاری
انتظار بکشد...
ژان فرانسوا لیوتار
مطرود آگاه
751
بزرگترین بدی این زندگی اینه که
هیچ وقت اون چیزی رو که میخوای
همون لحظه نداریش، یه زمانی بهش میرسی
که دیگه برات مهم نیست...
دختری که میشناختم
دیوید سالینجر
مطرود آگاه
753
ای یار
چراغ این منزل
در این غریبانه خاموش است
به جستجوی قدم های نیمه ام بشتاب
محمد طهوری راد
مطرود آگاه
749
دفعتاً آمدی
لباسهای پشمی را در گنجه جُستی
و چون خزان از ساقهایم بالا خزیدی
رنگ دنیایم را عوض کردی
همهچیزم را به باد دادی
و خیلی زود
در اولین برف گم شدی
رهایم کردی
چون دبستان متروکهای
که شیشههایش را سنگ زده باشند...
جواد گنجعلی
مطرود آگاه
767
درد ما مردمیست که قبل از نگاه کردن به خود؛
میخواهند کشورشان را تغییر دهند
مردمی که همه مینالند
ولی خودشان را نمی بینند
درد ما مردم است
آدمهاست
همین خودمان ها...
فريدون فرخزاد
مطرود آگاه
756
وقتی یک حیوان وحشی را در سیرک به حیوانی بی آزار مبدل می کنند، آیا وحشی بودن آن را درمان کرده اند یا فقط آن را با توسل به تحمیل ترس و زخم و گرسنگی رام کرده اند؟ کلیسا هم دقیقا همین کار را با انسان کرد: انسان را با زور و ترس و... رام کرد و اسم این کار را بهبود بخشیدن و درمان انسان نهاد، در حالی که انسان فقط ناتوان و بیمار شد.
غروب بت ها
نیچه
مطرود آگاه
736
هزار سال پیش
شبی که ابر اختران از دوردست
میگذشت از فراز بام من
صدام کرد...
چه آشناست این صدا
همان که از زمان گاهواره میشنیدمش
همان که از درون من صدام میکند
هزار سال میان جنگل ستارهها
پی تو گشتهام
ستارهای نگفت کزاین سرای بی کسی، کسی صدات میکند؟
هنوز دیر نیست...
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست
عزیز همزبان
تو در کدام کهکشان نشستهای؟
هوشنگ ابتهاج
مطرود آگاه
761
به دو زلف یار دادم دل بی قرار خود را
چه کنم سیاه کردم همه روزگار خود را
مطرود آگاه
762
آوازی با صدای دو بانوی هنرمند وشاگردان استاد محمدرضا شجریان *(زینب کعبی ازخوزستان وزهره ابراهیمی از بوشهر)*.. یکی عربی میخواند و دیگری به فارسی جوابش را میدهد... بسیار زیبا است
مطرود آگاه
766
در داستان خاقان چین، پس از گریختن افراسیاب از توران، سپاه ایران به خونخواهی سیاوش بیداد کردند و دست به خونریزی و غارت تورانیان بردند که رستمِ دستان به سپاهیان چنین گفت:
چنین گفت رستم که کشتن بس است
که زهر زمان بهر دیگر کس است
زمانی همه بار زهر آورد
زمانی ز تریاک بهر آورد
همه جامه رزم بیرون کنید
همی خوبکاری بافزون کنید
مطرود آگاه
750
دوست داشتن کسی که معنی دوست داشتنت را نفهمد ، درست مثل توضیح دادن قانون نسبیت برای مادر بزرگت است ! تو چانه میزنی و او بافتنیاش را میبافد ...
مطرود آگاه
747
درد ما مردمیست که قبل از نگاه کردن به خود؛
میخواهند کشورشان را تغییر دهند
مردمی که همه مینالند
ولی خودشان را نمی بینند
درد ما مردم است
آدمهاست
همین خودمان ها...
فريدون فرخزاد
مطرود آگاه
740
برای دیدنِ تو
حواسِ پنجگانه به کارم نمیآمد
به رویا پناه بردم
فراق
انسان را خیالپرداز میکند
مطرود آگاه
741
دانی از زندگی چه میخواهم؟
من تو باشم، تو، پای تا سر تو…
زندگی گر هزار باره بود،
بار دیگر تو، بار دیگر تو…
فروغ فرخزاد
مطرود آگاه
731
دلخوش نشستهام که شاید گذر کنی
لعنت به شایدی که مهیا نمیشود ...
شمس لنگرودی
مطرود آگاه
727
شعری شبیه معجزه دارد، نگاه تو،
طعم کبود وسوسه دارد، گناه تو
دریای من! به ساحل سنگی قدم گذار،
تا جان دهم، به جذر و مد گاه گاه تو …
مطرود آگاه
739
برف که آرام بگیرد
صدایت را چون دستمالی سپید تا میکنم
و در جیبِ پیراهنم میگذارم
تحمل من نام کوچک تُست
در روزهای بلند غربت
گو اینکه بازگردم از پیِ سالها
و معشوقههایم دیگر مرا نشناسند
جواد گنجعلی
مطرود آگاه
736
مهم ترین چیز در زندگی این است که یاد بگیری
چطور به مردم عشق بدهی و چطور بگذاری
عشق به طرفت بیاید.
میچ آلبوم
مطرود آگاه
744
بردن اسم تو آن قدر دهان مرا شیرین میکند
که مورچهها
بعد مرگ
نامت را از زبانم بگیرند و به لانه ببرند
میترسم بمیرم و کسی تو را نشناسد
و نداند اینهمه دیوانگی
در این درخت پرتقال
برای که بود
بردن نام تو که قتل نیست
دزدی نیست
نام تو نام توست عزیزم!
غمی در حروف الفبا.
جواد گنجعلی
مطرود آگاه
719
پاها واقعا قلب دوم آدمان! این رو وقتی کسی که دوستش داری هرجا رفت، تو هم بیدلیل دنبالش رفتی، میفهمی …
مطرود آگاه
739
بیرون ز تو نیست،
آنچه میخواستهام
فهرست تمام آرزوهای منی …
مطرود آگاه
760
گندم را دزدیده بودند صـداى اعتراضها بلند شد ، نان بين مردم پخش كردند اعتراضها خاموش شد !
اين جماعت فقط به دنبال سیر كردن شکم خود هستند نه گرفتن حقشان !
برتولت برشت
مطرود آگاه
736
کاش...
ای کاش آب میبودم
گر توانستمی آن باشم که دلخواه منست
آه کاش هنوز به بیخبری قطرهای بودم
پاک از نمباری به کوهپایهای
نه در این اقیانوس کشاکش بیداد
سرگشته موج بیمایهای
احمد شاملو
مطرود آگاه
736
دلم که برایت تنگ میشود،
در خیالم
از کوچه آغوشت عبور میکنم،
تو چطور؟
دلی برای تنگ شدن داری؟ ...
مطرود آگاه
747
سجاد افشاریان.mp3
mp3
Sajad Afsharian | Radiop0l - I'm Crazy
مطرود آگاه
754
ای بی نشان محض
نشان از که جویمت؟
مطرود آگاه
752
دلم که برایت تنگ میشود،
در خیالم
از کوچه آغوشت عبور میکنم،
تو چطور؟
دلی برای تنگ شدن داری؟ ...
مطرود آگاه
748
بیا تقسیم کن، این فرصت دیدار را با من،
بغل کن زیر باران، عطر گندمزار را با من
اگر چه عادتت نامهربانی بوده از اول،
بیا و مهربانی کن، همین یک بار را با من …
مطرود آگاه
947
۲۲ سال پیش در چنین روزی، ۱۲ آذر ۱۳۷۷، محمد مختاری، شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، مترجم، محقق
همین موقعها از خونه رفت بیرون خرید کنه و دیگه برنگشت. فرداش یه جسد بدون مدارک شناسایی اطراف کارخونه سیمان توی یه جادهی فرعی اطراف تهران پیدا شد.
1️⃣ و هیچکس، هیچکس را به خاطر نمیآورد...
محمد مختاری