مطرود آگاه
782
ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است
بامت بلند باد! که دلتنگیات مرا
از هر چه هست غیرِ تو بیزار کرده است
خوشبخت آن دلی که گناهِ نکرده را
در پیشگاهِ لطفِ تو اقرار کرده است
تنها گناهِ ما طمعِ بخششِ تو بود
ما را کرامتِ تو گنهکار کرده است
چون سرو سرفرازم و نزدِ تو سر به زیر
قربانِ آن گلی که مرا خوار کرده است
- فاضل نظری
مطرود آگاه
789
ترسویی
میخواهی در میانه باشی...!!
نه دوستم داری
و نه نبودنم را می خواهی...
غسان کنفانی
مطرود آگاه
833
برای همۀ ما همۀ روزها فراموش میشوند
بهجز همان یکروز
که نشانی آن را
به هیچکس نگفتهایم.
محمدرضا عبدالملکیان
مطرود آگاه
824
من کجا، باران کجا و راه بى پایان کجا
آه این دل دل زدن تا منزل جانان کجا
اى حریر از شانه هایت ریخته تا راه من
عطر خوبت را بگو آخر کنم پنهان کجا
من غریق رود هاى خفته در نام توام
مرغ دریایى کجا و بیم از طوفان کجا
هرچه کوی ات دورتر، دل تنگ تر، مشتاق تر
در طریق عشقبازان مشکل آسان کجا
کاتبان گفتند شب، تکثیر گیسوى تو است
نور خورشید انعکاس چشمه ى روى تو است
بى قرار دیدنت این خاک باران خورده است
خواب ...
مطرود آگاه
807
یار وداع میکند، تاب وداع یار کو؟
وعدهی وصل میدهد، طاقت انتظار کو؟
نسبت روی خوب او با مه و مهر چون کنم؟
عارض مهر و ماه را طرهی مشکبار کو؟
یار نو و بهار نو باعث مجلس است و می
ساغر لاله گون کجا؟ ساقی گل عذار کو؟
وه! که بر آستان تو گشت رقیب معتبر
پیش سگ درت مرا این قدر اعتبار کو؟
طبع هلالی از جهان سوی عدم کشد ولی
رفت بباد نیستی، خوشتر از این دیار کو؟
هلالی جغتایی
مطرود آگاه
820
.
عشق
کودتاییست
در کيميای تن
و شورشيست شجاع
بر نظم اشياء
و شوق تو
عادت خطرناکیست
که نمیدانم چگونه از دست آن
نجات پيدا کنم
و عشق تو
گناه بزرگیست
که آرزو میکنم
هيچ گاه "بخشيده " نشود
سعاد الصباح
مطرود آگاه
810
غمی که چشم را خیس نکند،
استخوان سوزتر است...
مطرود آگاه
810
نگاه عجیبی به مسابقهٔ زیباترین کودک داشتم. هنوز هم نمی فهمم چرا به کسانی که بچه های زیبایی دارند ، تبریک می گویند و جایزه می دهند؛ انگار این هنر آن هاست. در این صورت چرا کسانی را که بچه های معلول دارند ، تنبیه نمی کنند و برایشان جریمه نمی برند؟
ژان لویی فورنیه
مطرود آگاه
811
نوع بشر باید به یاد داشته باشد که صلح هدیهٔ خداوند به مخلوقاتش نیست ، بلکه هدیهٔ ما به همدیگر است.
الی ویزل
مطرود آگاه
817
از دستهای گرم تو
سخن ها خواهم گفت ،
غم نان اگر بگذارد
احمد شاملو
مطرود آگاه
814
2_5434151128667261683.mp3
فهیمه اکبر، از خوانندگان کلاسیک و پژوهشگران فرهنگ گیلکی بود . فراگيري موسيقي را در شوروي سابق آغاز و چندین ترانه به زبان گیلکی به سبک کلاسیک منتشر کرد
ترانه "ای بخفته دل" سروده ی جهانگيرخان سرتيپپور(شهردار پيشين رشت و نويسنده و ترانهسراي نامدار گيلان) است
این ترانه در البومی با 16 ترانه با صدای فهیمه اکبر در دهه 90 میلادی منتشر شد
محمد نوری این اثر را بازخوانی کرده است
مطرود آگاه
826
2_5434151128667261683.mp3
mp3
Kara G - Ey Bokhofteh Del- Fahimeh Akbar (ای بخفته دل-فهیمه اکبر)
مطرود آگاه
793
لاک پشت های کوچکی که تازه به دنیا آمده اند را دیده ای؟
بی اختیار به سمت دریا می روند
این گـونه دوستت دارم بی اختیار
مطرود آگاه
801
غلط است اینکه گویند:
بهدلی ره است دلرا!
دل من ز غصه خون شد...
دل او خبر ندارد
وحشی بافقی
مطرود آگاه
808
کم سرمایهای نیست
داشتن آدمهایی که حالت را بپرسند
ولی از آن بهتر داشتن آدمهایی است
که وقتی حالت را میپرسند
بتوانی بگویی : خوب نیستم
البرت هوبارد
مطرود آگاه
812
آدمی به مرور آرام میگیرد ، بزرگ میشود ، بالغ میشود و پای اشتباهاتش میایستد. آنها را به گردن دیگران نمیاندازد و دنبال مقصر نمیگردد. گذشتهاش را قبول میکند ، نادیدهاش نمیگیرد و اجازه میدهد هر چیزی که بوده در همان گذشته بماند ...
آدمی از یک جایی به بعد میفهمد که از حالا باید آیندهاش را از نو بسازد ، اما به نوعی دیگر میفهمد که زندگی یک موهبت است ، یک غنیمت است ، یک نعمت است و نباید آن ...
مطرود آگاه
845
خیام به روایت غلامحسین ساعدی
مطرود آگاه
838
-ورتر: برایم شعری بخوان که حالم را خوب کند.
شارلوت: در آغوشت میگیرم، این شعری است که دوست دارم برایت بخوانم…
📖 رنجهای_ورتر_جوان
✍🏻 گوته
مطرود آگاه
851
اين نهايت ناشكری است كه آدم بخواهد همه نعمتهايی را كه در اختيارش است فقط به خاطر اين كه آن چيزی را كه ميخواسته به دست نياورده است ناديده بگيرد ...
• لوئیزا می آلکوت
مطرود آگاه
839
او از همه چيز سر خورده بود. بيشتر تنها بگردش میرفت و از جمعيت دوری میجست، چون هر كسی میخنديد يا با رفيقش آهسته گفتگو مینمود گمان میكرد راجع به اوست، دارند او را دست میاندازند. با چشمهای ميشی رك زده و حالت سختی كه داشت گردن خود را با نصف تنهاش به دشواری برمیگردانيد، زير چشمی نگاه تحقير آميز میكرد رد میشد. در راه همه حواس او متوجه ديگران بود همه عضلات صورت او كشيده میشد میخواست عقيده دي ...
مطرود آگاه
791
داستان کوتاه
داوود گوژپشت
صادق هدایت
« نه ، نه ، هرگز من دنبال اين كار نخواهم رفت . بايد به كلی چشم پوشيد. برای ديگران خوش میآورد در صورتی كه برای من پر از درد و زجر است. هرگز، هرگز...» داوود زير لب با خودش میگفت و عصای كوتاه زرد رنگی كه در دست داشت به زمين میزد و به دشواری راه میرفت مانند اينكه تعادل خودش را به زحمت نگه میداشت. صورت بزرگ او روی قفسه سينه بر آمدهاش ميان شانههای لاغر او ...
مطرود آگاه
805
دین ، شاخص اخلاق نیست؛ بلکه اخلاق باید بر فهم ما از دین اثر بگذارد. اگر دین را در جایگاهی فراتر از اخلاق بنشانیم و آن را به سنگ عقل و دانش نپیماییم ، چیزی از آن باقی نمی ماند جز ریاکاری و ظاهرگرایی ...
ایمانوئل کانت
دین در محدوده عقل تنها
مطرود آگاه
784
عشق زمانیست که کسی را ملاقات میکنی
و به تو درباره تو،
چیز تازهای میگوید...
آندره بروتون
مطرود آگاه
786
میشود
رؤیاهایم را خودم انتخاب کنم،
تا آنچه را محقق نمیشود
در خواب نبینم...؟
محمود درویش
مطرود آگاه
791
به سید جمال الدین اسدآبادی اندیشمند بزرگ گفتند:
استعمارگران همانند گرگ هستند!
جمال الدین گفت:
اگر شما گوسفند نباشید
آنان نمی توانند گرگ باشند!
چشم انسان کور باشد
بهتر از این است که بینش و
طرز تفکر او کور باشد!
مطرود آگاه
802
من نه مریم که صلیب مسیحم
من نه نرگس که چاه فراموشی ام
من نه یاس که لولای درب کهنه ام
من خارم، کو گلی که برپهلویش نشینم؟
من دودم، کو اتشی که ازان برخیزم؟
من آبم، کو رودی که دران جاری شوم؟
من بینامم
بینام نام من
ela
مطرود آگاه
858
کن غریبا لی فالاحبه یرحلون ..
برایم غریبه ای باش
که عزیزان رفتنی اند
محمود درویش
مطرود آگاه
847
E Dimmi che Non Vuoi. patty pravo.mp3
دوست داشتنت وظیفهام که نبود، فریضهام بود بجا آوردمش، تا پای جان، در هر مکان و در هر دقیقهای. دوست داشتنت عشق که نبود، آیین بود، بدان مشرّف شدم، بی قیل و قال و بی بوق و کرنا. دوست داشتنت نماز که نبود اما گزاردمش، شبانهروزی هزار رکعت، به وقت صبح و ظهر و شام. دوست داشتنت زکات که نداشت، اما پرداختمش، به هر دمی و به هر بازدمی به هر نفس. دوست داشتنت دینی بود که مخفیانه به آن ایمان آوردم، دینی که جز ...
مطرود آگاه
833
E Dimmi che Non Vuoi. patty pravo.mp3
mp3
Patty Pravo - E Dimmi Che Non Vuoi Morire
مطرود آگاه
819
چاخان، عزیز نسین.pdf
pdf
7,15 Мб
مطرود آگاه
806
چاخان
عزیز نسین
داستان کتاب چاخان حول یک فرد می گردد که افراد دیگر درباره ی او حرف می زنند و هر کس او را به گونه ای توصیف می کند. این فرد زبوک زاده نام دارد و آنطور که مشخص است آدم چاخانی است! نسین در این کتاب به به زبوک زاده و زبوک زاده های دیگر می پردازد و معتقد است که خود مردم هستند که امثال این افراد را در جامعه پرورش می دهند.
مطرود آگاه
795
داستانک
الکس بد یمن
استعداد «آلکس» به اثبات رسید. رستورانی که در آن ظرف میشست یک سال بعد از آنکه کارش را کنار گذاشت، برچیده شد. مدرسهای را که در آن درس میداد، شش ماه بعد از استعفای او، تعطیل شد و به فاصلهای کوتاه از خروجِ او، روزنامه را بستند.
«آلکس» لبخندی زد، دستش را بلند کرد و برای پیوستن به ارتش ایالات متحده سوگند خورد.
جین میل آندر
مطرود آگاه
778
آنقدر خاص دوستت داشتم
كه يك ذره از خودم را
براى خودم نگه نداشتم
دنيا پر از آدمهاييست مثل من
كه خودشان را جايى جا گذاشتند
كه ديگر هيچ جايى
براى بلندشدنشان نيست
مطرود آگاه
813
انسانها همیشه «بت» میسازند ..
بعضیها با سنگ و چوب
عدهای با باورهایشان
اولی ترسناک نیست، چون با یک تبر در هم میشکند!
ولی دومی بلایی است که هیچ جامعهای از آن مصون نمانده است!
مطرود آگاه
843
دشوار است چنان عشق بورزیم که عشق را نگه داریم و نخواهیم عشق ما را نگه دارد، دشوار است چنان عشق را نگه داریم که اگر به جایی نرسد، مجبور نباشیم آن را بازی باختهای بدانیم بلکه بتوانیم بگوییم : برای چنین چیزی آماده بودم و اینطور هم اشکالی ندارد ...
لودویک ویتگنشتاین
مطرود آگاه
858
تو بر تصویر بی نقاب خویش از هر کسی قاضی تری. وقتی چشمهایت را در آینه تشخیص می دهی، دیگر چه دست وپا زدنی ست برای شناساندنشان به دیگران؟ در این نقطه است که تلاش ها، نیازها و هراس ها رنگ دیگری می گیرند و به راحتی فریبِ کف زدن های توده ی رذل و آتش عذابی فکاهی را نمی خوری
مطرود آگاه
809
هر چقدر ما ایرانیها شلنگِ قلیان به دست داریم ، این غربیها کتاب در دست دارند و کتاب جزء لاینفک زندگى این مردم است !
ما چوب حماقتمان را میخوریم ، آنها نان لیاقتشان را !
جلال آل احمد
مطرود آگاه
815
بیشتر آدمها در نوعی بی خبری همیشگی زندگی می کنند. آنها همیشه امیدوارند که چیزی اتفاق بیفتد و زندگیشان را دگرگون کند. حادثه ای، برخوردهای اتفاقی، بلیت برنده بخت آزمایی، تغییر سیاست و حکومت. آنها هرگز نمیدانند که همه چیز از خودشان آغاز می شود ...
کتاب "حکایت آنکه دلسرد نشد"
مارک فیشر
مطرود آگاه
817
عَقل همچون پروانه است و معشوق همچون شمع است.
هر چند که پروانه ، چون خود را بر شمع زند بسوزد و هَلاک شود.
امّا پروانه آن است که هرچند بر او آسیبِ آن سوختگی و اَلَم می رسد ، از شمع نشکیبد.
و اگر حیوانی باشد مانند پروانه که از نورِ شمع بشکیبد و خود را بر آن نور نزند ، او خود پروانه نباشد!
و اگر خود را پروانه ، بر نورِ شمع زند و پروانه نسوزد ، آن نیز شمع نباشد!
پس آدمی که از حق بشکیبد و اجتهاد ننماید ...
مطرود آگاه
780
معیار واقعی ثروت ما این است که...
اگر پولمان را گم کنیم، چقدر میارزیم!
آبراهاملینکلن
مطرود آگاه
802
“تو” معادلهی عجيبی هستی!
بی تو ناآرامم،
با تو بیقرار …
مطرود آگاه
772
میخواهمت که خواستنیتر ز هر کسی،
کو واژهای که سادهتر از اين بيان کنم؟
مطرود آگاه
811
زنی كه حالش با يك كتاب
يك شعر
يك ترانه يا فنجانی قهوه بهتر می شود را هيچ كس نمی تواند شكست دهد.
جبران خلیل جبران
مطرود آگاه
815
دوستت دارم، مثل اولین حس گرم لمس دستانت، همانقدر آرام، همانقدر عمیق، همانقدر شرمگین، و همانقدر پُر شور. من تو را تا به ابد، همانقدر بینظیر دوست خواهم داشت …
مطرود آگاه
801
گاه آنکس که چمدان میبندد
رفتنی نیست
دو چشم نگران می طلبد...
مطرود آگاه
797
به یادت،
آنچنان غرق خودم بودم
که دریا گفت،
تو را میبینم و شک میکنم،
دریا منم یا تو …
مطرود آگاه
794
سلامُ لِلّذینَ اُحبُّهم عَبثاً...
سلام بر کسانی که بیهوده دوستشان داشتیم...
محمود درویش
مطرود آگاه
809
من خوب می دانم که زندگی یکسر صحنه بازی است،
من خوب می دانم،
اما بدان که همه برای بازی های حقیر
آفریده نشده اند.
سمفونی مردگان
عباس معروفی