✨یک سبد شاعرانه✨
179 •
@sabadeavaz
خود را میان کاغذها بجای میگذارم
میان خطوط
میان نوشتههای ریز و درشتم؛
روزی اگر نبودم
مرا در این حوالی زنده بدارید،
زنی که از غزلوارههای زندگی
عاشقانه ها میگفت!
_الهه برزگر_
❤به خونه خوش اومدید!
✨یک سبد شاعرانه✨
178
آدمهای قوی تلاشهای بسیاری کردند تا این چنین آرام به نظر برسند. چیزهای زیادی را فدا کردند تا بتوانند مثل یک کوه پشتتان بایستند. مثل اعتمادهایی که کردند و شکسته شد. خدماتی که انجام دادند و به پای وظیفهشان گذاشته شد. لبخندهایی که به شبگریه بدل شد و مسیرهایی که تمام عمر تنها قدم زده شد. پشت چهرهی سرسخت آدمهای قوی یک عمر زندگی نکرده خوابیده.
دفعهی بعدی که یکی از آنها را ملاقات کردید مراقب ...
✨یک سبد شاعرانه✨
180
میگویی خودت را با دیگران مقایسه نکن؟ کور که نیستیم جانم. چشم داریم. میبینیم. خوب هم داریم میبینیم که مسری این تفاوت ناعادلانه را ببینیم و دم نزنیم. جایگاهی که فلانی تویش غرق است و پزش را به ما میدهد پلههایش را ما چیدهایم رفیق! ما جان کندیم. ما شبنخوابیها کشیدیم. ما عرق ریختیم. آن وقت انتظار داری بخاطر حق مسلممان ساکت بمانیم و بگذاریم زندگیمان را از چنگمان در بیاورند و عنوان عجمی به ر ...
✨یک سبد شاعرانه✨
200
راستش ما همیشه خودمان از خودمان عکس میاندازیم. نشانهاش هم دست درازمان در گوشهی تصویرمان است. بعد هم تا مدتهای زیادی نگاهش میکنیم و برای خودمان ذوقمرگ میشویم.
حالا نه اینکه دوباره بخواهیم تک فرزندی را علم یزید کنیم نه، آدمهای تنهای زیادی سرتاسر دنیا وجود دارند که با ما هم نظرند. بعضیها توی اتاقشان بالشتی بغل گرفته و تنهایند. بعضیها ور دل خانواده، بعضی میان دوستانشان که همیشه هم قربان ...
✨یک سبد شاعرانه✨
199
من گمان کردم از این کوچه گذر خواهیم کرد
ولی از بخت بدم شوق خیابان به دلت چنگ انداخت
من که تنها شده بودم دیگر
ایستادم به مسیری نظرم دوخته شد تنگ و دراز
که دلم گفت به این بخت بتاز؛
اول کوچهی خوشبخت؟ بدون تو چرا!
منِ تنها! منِ تنها!
چشمم افتاد به خورشید که از پشت صنوبر به درون میتابید
و به کاج از سر دیوار بلند؛
پیچکی آن طرف دروازه
که به طاق بالا
دستها میسایید
همه آنجا بودند
زندگی هم در جوی، ...
✨یک سبد شاعرانه✨
206
لطفا حماقت راکنار بگذارید و فرزندانی تربیت کنید که بتوانند برای خواستههاشان بجنگند
و اگر لازم شد رو در روی شما بایستند.
آنها یک روز در دنیایی زندگی خواهند کرد که
حق طبیعیشان دورترین هدفشان خواهد بود.
نقطهای که شما نمیتوانید هیچ کمکی به آنها بکنید.
اندکی آرامش حقشان است.
آرامش فردای آنها را فدای خودخواهیهای امروز خودتان نکنید.
جامعهی آنها نیازی به آدمهای بیاراده ندارد.
الهه ...
✨یک سبد شاعرانه✨
202
روزگار مدام از ما جنون طلب میکند
انقدر که ما زیبا دلتنگ میشویم
و یک روز
که پشت کردیم به ناز عشق
آسمان خشکید
زمین چُنان گرگ وحشی رمید
و دنیا کنفیکون شد.
ما به زندگی بدهکار شدیم،
یک خروار، دلتنگی را.
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
185
گلهای وحشی حقیقتا زیبا هستن. نیستن؟ 🥺 خیلییییی گوگولین. 😍
✨یک سبد شاعرانه✨
191
نه حالمان خوب است،
نه جوانیمان رو به امید،
نه زندگیمان آبی،
نه دلمان آرام.
و هر روز که از خواب برمیخیزیم به آسمان مینگریم، مبادا خورشید هم به یغما رفته باشد.
اما در این میان، هنوز هربار به دنبال نشانهای میگردیم جهت بقا. زیرا چیزی در این سرزمین هست که ارزش زندگی کردن دارد.
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
189
هفت هشت سالم که بود، تیغِ کاکتوس کوچولوی حیاط خونمون تو دستم فرو رفت؛گفتم من دیگه از کاکتوس متنفرم.
ده سالم شد کسی که روی دوستی باهاش حساب کرده بودم رفت با اونی که ازش خوشم نمیومد دوست شد؛ گفتم من از دوست و رفیق متنفرم.
تو دوازده سیزده سالگی پدربزرگم که خیلی دوسش داشتم عمرشو داد به شما. گفتم من از بابابزرگ متنفرم.
تو پونزده شونزده سالگی زورمون کردن باید برای نزدیک شدن به خدا مرجع تقلید انتخاب کنیم ...
✨یک سبد شاعرانه✨
186
میدانی؟ همیشه دلم میخواست کسی را داشته باشم که از احساساتش برایم بنوازد.
یا به ناز یک گیتار
یا به چنگ دستانش
یا به تار حرفهایش
و یا با هنگ آغوشش.
کسی که نوازندگی بداند خیلی جذابتر است. خیلی!
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
188
تاریخ از ذهنم گریخته
اما میدانم نیمهی تابستان است
من از انتهای زندگی حرف میزنم
مرگ در میانهی همه چیز میلولد
آفتاب گستاخی میکند
و آرامش شبحی در خاطرات دور دست مردمانیست
که روزی گمان میکردند بدان نزدیکند!
من از انتهای زندگی حرف میزنم
گودال خونین شهری سوت و کور
که دیوارهایش تابلوی رنگارنگیست
از مردگان نابهنگام بیشروع.
آسمان خاموش
اشکها آمادهی شلیک
خفگی در بهبودیافتگان بیماری قرن بسیار ...
✨یک سبد شاعرانه✨
189
میدانی؟ همیشه دلم میخواست کسی را داشته باشم که از احساساتش برایم بنوازد.
یا به ناز یک گیتار
یا به چنگ دستانش
یا به تار حرفهایش
و یا با هنگ آغوشش.
کسی که نوازندگی بداند خیلی جذابتر است. خیلی!
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
185
من و این خانه کنار هم از هر درد و غمی آزادیم،
آفتاب تا که به ما سر زند از هر طرفی!
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
175
سلام به رو ماهتون😍
میدونستید پیامهاتون روزم رو میسازه؟ 🥺
ممنونم از مهربونی همتون😍♥
راه صحبت با من:
@elahebarzegar
✨یک سبد شاعرانه✨
188
اینم از ادرس دفتر ما و اونم خدمات دیگهی ما🥺
تشریف بیارید 😍
قبلش هم باهام هماهنگ کنید که باشم😍🙏♥
✨یک سبد شاعرانه✨
172
و از خانهای که در نداشت نگم براتون دیگه قشنگا.
۳جلد باقی مونده فقط.
قیمت: ۴۹۰۰۰ت
با تخفیف ویژه: ۳۵۰۰۰ت
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
315
به جرات میخواهم اینها را بگویم. خواستی نه نماز بخوان، نه روزه بگیر نه مناسبتهای مذهبی را جدی بگیر
اما
لطفا از کنار آدم غمگین ساده عبور نکن. پرندههای زخمی را تیمار کن. با یک لبخند یا یک آغوش، کسی را خوشحال کن. به گلها آب بده. به خودت برس. اندکی را آرام بگیر و با خودت یا کسی چای بنوش. چیزهایی را به دیگران ببخش. کسی را ترک نکن.
میدانی دین کجای این ماجراست؟
راستش، این حد از انسانیت خ ...
✨یک سبد شاعرانه✨
168
میگفتند آن دختر بدجوری دوستش داشت. سالها به پای پسر مانده بود اما نتیجهای در بر نداشت. میگفتند یک روز تصمیم گرفت خودش برود خواستگاری. چمدان بست. اتوبوس سوار شد و رفت. آخر توی یک شهر که ...
دل کسی رو به درد نیارید.
آه رو خدا میشنوه. 😔💔
✨یک سبد شاعرانه✨
183
میگفتند آن دختر بدجوری دوستش داشت. سالها به پای پسر مانده بود اما نتیجهای در بر نداشت. میگفتند یک روز تصمیم گرفت خودش برود خواستگاری. چمدان بست. اتوبوس سوار شد و رفت. آخر توی یک شهر که نبودند.
وقتی رسید نه مادر پسر چشمی توی چشمهایش چرخاند نه پدرش اعتنایی به او کرد. خواهر کوچکتر پسر هم او را به کناری برد و گفت شما دونفر زیر یک سقف زندگیتان نمیشود.
کسی راضی نبود. نشد. پسر هم توان جنگ ...
✨یک سبد شاعرانه✨
164
مسئله اینجاست
یک روز تمام کسانی که در حقتان
بدی کردند مجازات میشوند.
یکی دیوانه میشود.
یکی آلزایمر میگیرد و خود را فراموش میکند.
یکی رسوای خلق میشود.
آن روز مطمئنا شما از دیدن این صحنهها
خوشحال نخواهید بود. اما،
به این نتیجه میرسید که یک روز تمام بدیها سرنوشت یکسانی خواهند داشت.
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
178
آسمون عور و زبون افتاده بالا سرمون
زمین از طایفهی مردم بی عاطفه شد
من و چندتا آدم تشنه به عشق
هرکدوم دنبال جایی واسه موندن اومدیم
ماها مهربونی رو بیشتر از هرکس بلدیم
تو چرا وایسادی روبهروی ما؟
مگه خواستمون ضرر به روزگارت میزنه؟
نه عزیز!
حق ما یه قطره آب، حق ما یه کوه از عشق،
حق ما آروم گرفتن بغل یه همزبون،
حق ما زندگیه..
ماها قدردونستنو خوب بلدیم.
کسی هست بگه اینا زیادیه؟
الهه برزگر ...
✨یک سبد شاعرانه✨
161
اینها را مینویسم برای شمایی که سالها بعدتر از ما وقتی حتی نام و نشان گورمان هم لابهلای خاکریزها گم شده دارید زندگی میکنید.
حال که در جایگاه قضاوت ما نشستهاید بگذارید به عنوان نمایندهی تمام کسانی که حال اجدادتان محسوب میشوند چیزی بگویم.
در سال۱۴۰۰ روزگار ما از قرنهای پیش هم پستتر شده.
قرار بود مهربانی به زمینمان هدیه کنیم اما کاری کردند خشمگینتر از قبلمان شویم.
زنانمان آزادی را در ...
✨یک سبد شاعرانه✨
170
امروز که از بقالی برمیگشتیم مرد شیکپوشی از ماشین گرانقیمتش پیاده شد. حاجی هم با دیدنش مدام لقب مهندس مهندس را به ریشش میبست. پسرم که این صحنهها را تماشا کرده بود دستم را کشید و با ذوق گفت میخواهد بعدها درست مثل او آدم مهمی بشود.
نگاهی به چشمانش انداختم و گفتم:«آدمهای مهم همیشهی خدا دکتر و مهندس نمیشوند. آدمهای مهم نجار میشوند و صندلی شکستهات را تعمیر میکنند. پیک میشوند و غذایت را ...
✨یک سبد شاعرانه✨
176
مردن که چیزی نیست. دارید شوخی میکنید؟ زندگی در باغی که هر روز توی گوشَت میخوانند تا قانعت کنند بیابانی بیش نیست، در میان مردمانی که دمهای سیاهشان از پوستین برهشان بیرون زده دل شیر میخواهد.
با من از مردن حرف نزن!
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
173
قرار بود به پسرک نوجوان همسایه بالاییمان به سفارش مامانجان ادبیات یاد بدهم بلکه این یک دفعه را توی امتحان رد نشود.
پسرک لاغر اندامی بود که تازه داشت پشت لبش سبز میشد. یاد خودم افتادم که آنوقتها چقدر شروشیطان بودم.
گفتم با کتاب تست شروع کنم. بازش که کردم که ای کاش نمیکردم این جمله از سید احمد حسینی به چشمم خورد: «این تنهایی که در من زندگی میکند، روزی زنی زیبا بود!»
یکهو تمام قصههای خو ...
✨یک سبد شاعرانه✨
172
دفتری باز کرده بودم که قصهها را کتاب کنم. کتاب کنم و نشرش دهم که یک روز قصهای آمد با قد بلند. موهایش طعم خرما میداد. چشمانش حالت فشرده شدهی شب داشت. راستش آن روز دفتر کوچکم حسابی شلوغ و خاکی بود. آمد و گفت کتابی میخواهد تویش یک عشق واقعی، از آنهایی که جانشان برای همدیگر در میرود داشته باشد.
قصهی محبوب خودم را به او بخشیدم و از آن روز به بعد، هر روز دفترم را گردگیری کردم. خصوصا دم در ...
✨یک سبد شاعرانه✨
278
از خودتان که مطمئن نیستید، خودتان را اگر آدمی قوی نمیبینید پا توی زندگی کسی نگذارید. خودتان را به کسی نزدیک نکنید. ابن روزها آدمها شکنندهتر از هر وقتی هستند. منتظر یک تقهاند تا بشکنند و سیل اشکهایشان جاری شود. ما خودمان حالمان از مهربانیهای مداوممان بهم میخورد، شما دیگر کاری نکنید که بشویم یکی بدتر از خودتان.
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
299
بشر موجود سرسختیست. تمام عمر به دنبال خوشبختی میگردد، آنقدر که وقت نمیکند حتی برای یک روز زندگی کند. عاشق میشود تا حال دلش را روبهراه کند اما غمگینتر از همیشه، یک روز برمخیزد و میبیند به همه چیز عادت کرده است.
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
226
دنیا بیارزش نیست. فانی نیست.
پوچ هم نیست. اینها را گفتهاند که زندگی به کام خودشان بچرخد. از اولش هم قرار نبود چیزی راحت بگذرد. این دنیا روی هزارگونه سختی بنا شد تا آدمهایی که از تمام مغز توی سرشان بهره میبرند قسمتهای بهدردبخورش را شیرین کنند. توقعاتتان را روی چیزهای الکی سوار نکنید. به جایش بروید زندگیتان را سروسامان دهید.
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
223
ما دینِمان فرق میکند رفیق! به خدای خودمان معتقدیم. خدای ما مثل همانی که این مردم توی مغزمان فرو کرده بودند نیست . سرمان را زیر آب نمیکند. ما را دور نمیاندازد. داد نمیزند. ترکمان نمیکند. تازه انقدر معرفت دارد که اگر یک غلطی کردیم و بعدش دست از پا درازتر آمدیم، بگوید بفرما بنشین سر سفره یک لقمه نان هست کنار هم باشیم. خدای ما از آن مشتیهاست جان شما! ما هم که نمکپرورده؛ زورمان را زدیم بشویم ی ...