✨یک سبد شاعرانه✨
180 •
@sabadeavaz
خود را میان کاغذها بجای میگذارم
میان خطوط
میان نوشتههای ریز و درشتم؛
روزی اگر نبودم
مرا در این حوالی زنده بدارید،
زنی که از غزلوارههای زندگی
عاشقانه ها میگفت!
_الهه برزگر_
❤به خونه خوش اومدید!
✨یک سبد شاعرانه✨
155
••• فراخوان چاپ کتاب انتشارات بتهجقه
.
✅ انتشارات بتهجقه با مجوز رسمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تقدیم میکند:
.
🟠 فراخوان چاپ کتاب در تمامی ژانرهای ادبی
.
🟠 با تخفیف ویژه برای نویسندگان ایرانی که
از تاریخ ۱۲ آبان ۱۴۰۱ تا ۳۰ آبان ۱۴۰۱ اقدام به چاپ کتاب میکنند.
.
•امکان عقد قرارداد بهصورت غیرحضوری
• تضمین کیفیت ویرایش
•تضمین کیفیت طراحی جلد
•تضمین استفاده از کاغذ مرغوب
•پاسخگویی ۲۴ساعته ...
✨یک سبد شاعرانه✨
168
قرار بود چند ساعتی از پسرک همسایه بالاییمان مراقبت کنم تا طی مدتی که هرکدام از اعضای خانوادهاش سراغ گیروگرفتشان رفتهاند کاری به دستشان ندهد.
پسربچهی شرّی بود. از قدیم گفتنی، از دیوار راست هم بالا میرفت . روی مبل وسط پذیرایی نشسته بودم و سرم را میان دستانم میفشردم . چیزی نمانده بود سرسام بگیرم که فکری به سرم زد. در حال پشتک زدن روی کاناپه بود. پیشنهاد کردم به جای این همه ورجه وورجه کردن بن ...
✨یک سبد شاعرانه✨
156
قدیمترها هیچوقت آنهایی که میگفتند «آدم نمیفهمد کی عاشق شده» را درک نمیکردم. میگفتم مگر میشود؟ عشق امری عادی نیست که هر روز به سراغت بیاید و آنقدر ریختش را دیده باشی که دیگر بیاهمیت شود. عشق بخواهد بیاید یکهو میآید. قلبت قلمبه میشود و چیزی بیخ گلویت گیر میکند. دقیقا مثل حُنّاق! مثل حُنّاق میماند. بعد هر طرفی سر برگردانی میبینی یک نفر هست که همهجا هست. چنین میشود که چنان!
برخلاف بچگ ...
✨یک سبد شاعرانه✨
155
امروز روز نویسندهست.
یادم میآید روزی که خواستم نویسنده باشم حس شگفتانگیزی داشتم.از خلق شعری غرق در لذت بودم و از ذوق شنوندگان شعرم غرق در شعف. آنجا بود که به خودم گفتم دلم میخواهد تا عمر دارم مردمم با چیزهایی که من مینویسم حس غرور کنند. هیچکس رضایت نداشت سراغ شیرینترین علاقهام بروم. هر کسی گمان میکرد بهتر از من میتواند نگران آیندهام باشد. این شد که در حین آموختن، جنگیدم.
بعدها نویسنده ...
✨یک سبد شاعرانه✨
150
نفسهایم که به شماره افتاد
مرا پای بید مجنونی بکارید
درست زیر تلألو مهتاب
من ریشه خواهم زد
سبز خواهم شد
و هر بهار جوانههایم را
به دست مردمان عاشق خواهم سپرد
و تا ابدیت سرنوشت سبز خواهم ماند.
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
143
من رفته بودم جنگ تا زندگی باشه
تا دخترم تو باد موهاش دریا شه
من رفته بودم جنگ تا جای نارنجک
تو سینهی مردم، امّید پیدا شه
رو خاک میافتاد دست و دل و پامون
تا از پس این خون، آرامش احیا شه
مرگ جوونی رو تو خاک و خون دیدی؟
ما رفته بودیم جنگ، ایران معنا شه
قرارمون این بود دشمن بره بیرون
تا حق آرامش، تسکین دردا شه
ما رفته بودیم جنگ، تا زندگی تو ترس
برای این مردم، خیال و رویا شه
هر هشت سال هرروز هر لحظه ...
✨یک سبد شاعرانه✨
178
برای حسرت یه زندگی معمولی...🖤
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
173
ماندهام در وطن خویش غریب...
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
171
این ظاهر جذاب بی کینه
این خندههای توی آیینه
آرامشی که داری میبینی
اینا نقابن، چهرهی من نیست!
من پشت صحنه، پوست میندازم
رویامو با دستام میسازم
یک روی سکه پیش چشماته
وقتی میگی این سنگه، یه زن نیست!
کارای آسون، واسه من سخته
روی زمین واسم مث تخته
عادت ندارم منتظر باشم
شاید بدیمه، شایدم بد نیست
پشت سرم حرفوحدیثم هست
بیمایه، صخره،مردنی یا پست
میفهمی زن بودن چقد سخته؟
هیچ دردی داروش دردِ ب ...
✨یک سبد شاعرانه✨
172
من سایهای هستم که ناگاه یک روز
از آفتاب سیلی خورد،
پوچ شد،
و در منتهای جهان کوچک خویش
میانهی سکوتی ناهموار
به دار آویخته شد.
قلبم زمستان
چشمانم پاییز
زبانم بهار
و به شنوای تابستانم.
من چهارفصل حسرتهای بر دل ماندهام.
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
196
گیر داده بودند با این سنوسالی که در کردی این چه سر و وضعیست که برای خودت ساختی.اتاقت هم که پر از آن جنگولکبازیهای بچگانهاست. راستش شرممان که نیامد هیچ، پرو پرو توی چشمشان زل زدیم و نیشمان هم تا بناگوش باز شد. ما توی دنیایی که خودمان برای خودمان ساختیم سکونت داریم جانم. فرش اتاقمان هنوز هم سیندرلا دارد. سروشکلش رنگیپنگی و اتفاقا پر از اداواطفارهای بچگانهاست. ما اینطوری هستیم خب! اما خوب ح ...
✨یک سبد شاعرانه✨
186
هیچوقت فکرش را هم نمیکردم آن آدم تنها و بیتکوتای دوران مدرسه، که لقمهی نانوپنیر شلوولش را گوشهی حیاط سق میزد یک روز دوستانی پیدا کند که نه سنوسالشان به هم بخورد نه مسیر خانههایشان.
کی فکرش را میکرد آدمی مثل من که جلوی چشمانش پردهای کشیده بود تا بتواند دنیای دلخواه خودش را ببیند نه همانی که بقیه از آن دم میزنند با کسانی دمخور شود. کسانی که جانش به جانشان گره کور بخورد.
روزی که سه ت ...
✨یک سبد شاعرانه✨
211
کجای زمین «خوب» خواهد فروخت
زنی که بساط خجالت به میدان کند
کجای جهان «خوب» خواهد فروخت
جوانی که با دیده، باران کند
دلم «خوب» میخواهد ای همنشین
سرِ «خوب»
دلِ «خوب»
گلِ «خوب»
کلامی پر از «خوب» و سرریز از آن.
چهکس «خوب» دارد ؟
کجا «خوب» خواهد فروخت
دلم «خوب» میخواهد ای همنشین
گمانم که «خوبم» زمستان قبل
به بال پرستو نشست و پرید
و یا حین بازیچهها شاید او
چون آهو زمان را ندید و جهید
مرا «خوب» دا ...
✨یک سبد شاعرانه✨
201
يک لحظه ساکت شد. بعد دوباره ادامه داد: «
لطفاً جای ما هم زندگی کنین. عاشقونه زندگی کنین.
تحمل عشق يهطرفه سخته، اما از دست دادنش سختتره.
هر طرف میری، هرچی میخری، همهش با خودت
دودوتاچارتا میکنی اون خوشش میآد يا نه.
انقدر واسه خودت زندگی نمیکنی که سرآخر کلاً يادت میره
خودت چهجوری بود.
بعدش يهوقتی به هوش میآی
که ديگه نه اونو داری نه خودتو.
اصلاً
عشق دوطرفهای که بهجای ترک کرد ...
✨یک سبد شاعرانه✨
194
لالالالا عزیزم دلبرم عشق
دیگه وقتشه چشماتو ببندی
شب اینجا پشت پلکات خونه کرده
که آرامش بگیری و بخندی
بخواب،فردا قراره زندگیمون
دوباره نغمهای تازه بخونه
شاید ایندفعه خوشبختی بیاد و
تا صدسال دیگه اینجا بمونه
لالالالا بخواب جونم که امشب
به شبتابا سپردم پر نگیرن
یا پشت پنجره پروانهها هم
یه وقت پروازو باز از سر نگیرن
بخواب آروم، نمیذارم که هیچی
تو رو بیدار کنه از خواب نازت
لالالالا بخواب تا آ ...
✨یک سبد شاعرانه✨
443
نیمه شب بود که باران بارید.
لحظهای تند و عجیب
دمی آرام و صبور،
و من اینجا هستم.
کنج یک شهر شلوغ
که پر از ابهام است،
ظاهری وسوسه انگیز و بزرگ
از دل اما خام است.
خانهام کنج سکوت،لای پرچین خیال
وسط دفتر شعر است هنوز،
من هنوز اینجایم.
شب پاییزی گرمیست ولی
از درون یخ زدهام.
سعی دارم که حواسم برود
خارج از خانه کمی فکر کند
زیر باران، آری!
آخر ایرادش چیست؟
چند سال است مهم نیست کسی
از سر دردِجنون ...
✨یک سبد شاعرانه✨
184
🦋چند تا پوستر مربوط به کتاب آنومی و سرزمین بزرگاندازهها
🦋سفارش کتاب:
@elahebarzegar
🦋ارسال همراه با بوکمارک هدیه
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
187
وقتی کسی حالش با بودنت خوب است، کسی هست در اینجور مواقع بیاعتنا رد شود و بگذارد برود؟ بعضی وقتها کلمات هیچ کاری
از پیش نمیبرند. کار، کارِ چشمهاست. فقط باید ساکت شد و اجازه داد چشمها کارشان را بکنند. عشق یک قانون نانوشته دارد، آن هم دوست داشتن بی منطق است.
وقتی رفتند بیرون قدم بزنند، دیگر نه سروصدای چهارچرخهها
آزاردهنده بود، نه رباتهایی که همهجا بودند و نه بزرگاندازههایی که نگاههای ...
✨یک سبد شاعرانه✨
181
یکی میره ، یکی میآد
یکی دلش پیش توئه
یکی نگاتو نمیخواد
یکی صداش بهاریه
دلش، شبیه شب سیاه
یکی ولی زمستونه
کنج دلش، یه دشتِ ماه
یکی بالاس ولی هنوز
حسرت خندیدن داره
یکی توی خرابهها
خم به دو اَبروش نداره
آدم دلش خوش نباشه
زندگی معنی نمیده.
یه روز تصادفی یکی
تو کوچمون گم شده بود
فرفریِ موهاش تو باد
قصهی مردم شده بود
دلم میگفت برم جلو
پاهام ولی جون نگرفت
بلاَخره رفت ولی خب
دلم که سامون نگرفت!
یه ...
✨یک سبد شاعرانه✨
175
برای یک لحظه دید همه چیزش را از دست داده.
صبح پر اضطرابی را آغاز کرده بود و جلسهاش هم چندان خوشایند پیش نرفت. همکارانش همان چیزی نبودند که ادعا میکردند و وقتی داشتند میگفتند بیا فلان پروژهی بزرگ را دست بگیریم هیچ فکرش را نمیکرد کار به اینجا برسد و به عنوان یک عضو عصبی که فقط همهچیز را خراب میکند شناخته شود. او فقط آن روی سکه را میدید، ولی کسی باور نمیکرد آنقدر زشت و کریح باشد.
دم ظهر ب ...
✨یک سبد شاعرانه✨
197
ارتباط با ما:
@elahebarzegar
✨یک سبد شاعرانه✨
181
من شاعرکی بودم که صفحهی اجتماعیام خلوت بود و او گویندهای بود که صفحهی اجتماعیاش شلوغ و پر رفتوآمد. یک روز که از کلنجار رفتن با بخت خسته شده بودم گفتم بروم ولگردی توی دنیایی که خیلی واقعیتر از این بیرون است. خیلی اتفاقی یکی از پستهایش جلوی چشمم آمد. اول صدایش لالایی شد توی جانم، بعد چشمهایش اخترک شد برای شبهایم ، سرآخر لبخندهای گاهوبیگاهش که با فیگورهای آقامنشانهاش قاطی بود آرام شد میا ...
✨یک سبد شاعرانه✨
183
استودیوی موسیقی داشت. آخرین باری که رفته بودم سراغش داشت با نتها کلنجار میرفت. مدام باهاشان یکیبهدو میکرد، یکی را حذف میکرد و آن یکی را اضافه. گفتم خسته نشدی از این کارها؟ معلوم نیست با خودت چند چندی!
دکمههای پیراهنش بالا و پایین شد و نفس عمیقی از سینهاش بیرون دوید. بدون اینکه توی چشمانم نگاه کند شانهای بالا انداخت که نمیدانم. کار دارم اما حوصله نه. لب و لوچهاش را ورچید و اخمهایش آمد ...
✨یک سبد شاعرانه✨
195
مامان بزرگ زن ترگلورگل و آراستهای بود . پیراهنهای چینداری میپوشید که گلگلی پارچههایش همیشه به چشم میآمد. هر صبح میرفت جلوی آینه، موهای فرفری حناییاش را میبافت، سپس یک روسری سیاه را دور پیشانیاش میپیچید و روی آن هم یک روسری سفید دیگر میبست. میگفت پیشانیام که باد بگیرد میچام!
مامانبزرگ لپهای صاف و سرخی داشت. هر وقت حاجیبابا از سر کار و مزرعه برمیگشت باید یک بار روی مامانبزرگ ...
✨یک سبد شاعرانه✨
181
من ناشیانه عکس میگیرم ازت
تو ماهرانه باز لبخندی بزن
این قاب با چشمای تو رنگی تره
برگرد و روی غصه تلخندی بزن
عکاس میشم تا تو هستی پیش من
باید که خندهت ثبت شه دیوانهوار
این خونه رو پر میکنم از عکس تو
یک عکس،صد عکس،شاید هم هزار!
#الهه_برزگر
روز جهانی عکاس مبارک همه باشه😉❤️
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
190
هر چقدر حساب حوادث ناگوار را هم کرده باشی
یک روز وقتی اتفاق بیفتند تمام جهان بهیکباره از حرکت میایستد . ضربان قلبت بالا میرود. چشمانت تلاش میکنند مقاوم باشند و مغزت توی خودش میلولد که چه شد کار به اینجا رسید! دنبال جوابی چیزی میگردی که خودت را قانع کرده باشی و به سلول به سلول تنت بفهمانی لازم نیست انقدرها هم شلوغش کنند. اما خب .. چند دقیقه بعد، حرارت وجودت کاهش مییابد و میپذیری که
حالا ...
✨یک سبد شاعرانه✨
195
کتاب آنومی و سرزمین بزرگاندازهها
اثر الهه برزگر ،
کاری از انتشارات بتهجقه
منتشر شد 😍.
ژانر: فانتزی تخیلی
رده سنی: بزرگسال
تعداد صفحه: ۳۹۲ صفحه
جنس کاغذ: بالک
قیمت: ۷۵۰۰۰ تومان
.
دربارهی داستان:
آنومی در سرزمین لولیتا زندگی میکند. جایی که هیچ خشم و نفرت و بدیای در آن جای ندارد . یک روز با پیدا شدن ردپای بزرگی اطراف لولیتا شایعهی وجود بزرگ اندازهها که سابق بر این افسانهای بیش نبود سر ...
به حمایت شما بدجوری نیاز دارم.🥺🥺 میشه لطفا دست به دست کنید تا همه ببیننش؟
برای نوشتن و چاپ این کتاب دستتنها خیلی زحمت کشیدم🥺❤️🌈🌼🦋
✨یک سبد شاعرانه✨
247
کتاب آنومی و سرزمین بزرگاندازهها
اثر الهه برزگر ،
کاری از انتشارات بتهجقه
منتشر شد 😍.
ژانر: فانتزی تخیلی
رده سنی: بزرگسال
تعداد صفحه: ۳۹۲ صفحه
جنس کاغذ: بالک
قیمت: ۷۵۰۰۰ تومان
.
دربارهی داستان:
آنومی در سرزمین لولیتا زندگی میکند. جایی که هیچ خشم و نفرت و بدیای در آن جای ندارد . یک روز با پیدا شدن ردپای بزرگی اطراف لولیتا شایعهی وجود بزرگ اندازهها که سابق بر این افسانهای بیش نبود سر ...
✨یک سبد شاعرانه✨
184
2Yar - Refigh (320).mp3
mp3
2Yar ~ Music-Fa.Com - Refigh ~ Music-Fa.Com
✨یک سبد شاعرانه✨
179
دیشب پس از ماهها تحمل رنجی بیپایان ذهنم زایید . میان کوچهوبازار دویدم و گفتم:« راحت شدم. بلاخره دنیا آمد. »
پیرمردی خندهکنان گفت:« از کی تا حالا مردجماعت هم میزاید!» سپس راهش را کشید و رفت.
کمی آنطرفتر روی نیمکتی که زیر درخت چنار توی پارک بود زنی داشت بازی بچهاش را تماشا میکرد. رفتم و گفتم:« بلاخره بیرون آمد. ذهنم زایید.بخوانم؟»
زن پشت چشمی نازک کرد :« مردک بی نوا دیوانه شده!»
دست بچه ...
✨یک سبد شاعرانه✨
191
ارتباط با من:
@elahebarzegar
✨یک سبد شاعرانه✨
180
آن اوایل که خواستم در رشتهی مورد علاقهام درس بخوانم همه مخالفت کردند. فکر میکردند بیشتر از خودم نگران زندگیام هستند.گمان میکردند مخم تاب برداشته که میخواهم بروم دنبال هنر. این شد که نشد! بعدتر، دلم خواست حرفهی مورد علاقهام ...
این روندی بود که من طی کردم و همچنان هم ادامه داره.
بعد از هر نشدن یک عمر زندگی، یک دنیا تلاش و تحقیرشدن و عرق ریختن، حسوحال بد و تنهایی رو متصور بشید.
ارادتمند،
الهه برزگر
✨یک سبد شاعرانه✨
197
آن اوایل که خواستم در رشتهی مورد علاقهام درس بخوانم همه مخالفت کردند. فکر میکردند بیشتر از خودم نگران زندگیام هستند.گمان میکردند مخم تاب برداشته که میخواهم بروم دنبال هنر. این شد که نشد!
بعدتر، دلم خواست حرفهی مورد علاقهام که سالها برایش جان کنده بودم را دنبال کنم و فقط نویسنده باشم، همه گفتند این کار به دردت نمیخورد. آینده ندارد. خوشبخت نمیشوی. این شد که نشد!
چندی بعد که از سر کله ...
✨یک سبد شاعرانه✨
195
حرف از زنان که میشود همه گمان میکنند همهچیز برایشان آسان بوده و تا چشم بچرخانند کارها راسوریس میشود . اما میدانی جانم! پست سر کسی که هماکنون روی قله ایستاده یک عمر سرخوردگی ، یک دنیا تنهایی و بیپشتوانگی و کلی حال بد خوابیده. دقیقتر که نگاه کنی رسیدن برای یک زن هیچوقت بدون دردسر نبوده. در تمام طول راه، میبایست با طوفانی از ناامیدیها، نمیشودها، ولش کن تو نمیتوانیها، ناسزاها، زن را چه ...
✨یک سبد شاعرانه✨
195
یک روز مرگ به بالینتان خواهد آمد.
آن روز شما خیلی خوب میفهمید دیگر فرصتی برای هیچ کاری باقی نمانده است.
در رختخوابتان دراز میکشید. احتمالا اندکی ترس توی دلتان رخنه کرده و قبل از آنکه فرصت کنید به آن بها بدهید مهمانان ناخواندهای حواستان را پرت خواهند کرد.
دور تا دور تخت شما ، زندگی نکردهتان، خندههاتان، اشکهای شوقتان، گلهایی که میتوانستید برای خودتان بخرید، کتابهایی که هرگز نخواندید، کسی ...
✨یک سبد شاعرانه✨
206
ماندن بر عقاید سالم و انساندوستانه یا شاید گاها میهندوستانه، در اکثر موارد تنهاییهای محض به بار میآورد.
شما درحالیکه دارید کار خوبی انجام میدهید بیشترین رنج را میکشید و این طبیعت زندگیست .
هیچکس درکتان نخواهد کرد و اهمیتی به شما که نفع دیگران را به جای منفعت خودتان درنظر گرفتهاید نخواهد داد.
در چنین شرایطی فقط باید قدم کوچک بعدی را بردارید که این کار از سختترین کارها و جزو ناامیدکننده ...
✨یک سبد شاعرانه✨
213
سفارش شیرینی مخصوص با نام « کراسولا»
#جدید
جایی پیداش نمیکنید.
تضمین نرمی، طعم و سلامت
برای افرادی که چربی خون هم دارن مناسبه.
ارسال به سراسر کشور
سفارش:
@elahebarzegar
@sabadeavaz