مطرود آگاه
671
ساعت دروغ میگوید. زمان دور یک دایره نمیچرخد. زمان بر روی خطی مستقیم میدود. و هیچگاه، هیچگاه باز نمیگردد. ایده ی ساختن ساعت به شکل دایره، ایده ی جادوگری فریبکار بوده است. ساعت خوب، ساعت شنی است. هر لحظه به تو نشان میدهد که دانهای که افتاد دیگر باز نمیگردد و به یادمان میآورد که زمان خط است نه دایره و زمان رفته دیگر باز نمیگردد.
نه افسوس، نه اصرار، بر اين خط بی انتها تاثيری ندارد.
تفسيرش بم ...
مطرود آگاه
692
همه میدانند؛
من سالهاست چشم به راه کسی
سرم به کار کلمات خودم گرم است...
تو را به اسم آب؛
تو را به روح روشن دریا؛
به دیدنم بیا!
مقابلم بنشین
بگذار آفتاب از کنار چشمهای کهنسال من بگذرد...
من به یک نفر،
از فهم اعتماد محتاجم
من از اینهمه نگفتن بیتو خستهام!
خرابم!
ویرانم!
سیدعلی صالحی
مطرود آگاه
708
سقراط هنگامی که به اتهامِ فاسد کردنِ جوانان به محاکمه کشیده میشود، در دفاع از خویش در دادگاه خطاب به آتنیان میگوید شما مردمِ این شهر مانند اسبِ تنبلی هستید که احتیاج دارید برای این که به راه بیفتید خرمگسی گاهی به شما نیش بزند، و من همچون آن خرمگس بودهام که نیشَکی میزدهام و شما را به اندیشه وامیداشتهام و اکنون اگر مرا بکُشید، دیگری را مثل من نخواهید یافت.
برایان مگی
کتاب فلاسفه بزرگ
مطرود آگاه
728
نوشته بود کسی را چنان دوست داری
که برایش بجنگی؟
نوشتم از جنگ برگشته ام
با زخم و موی سپید
و یاد گرفته ام صبور باشم
مطرود آگاه
659
پرندهی زندانی اعتراض نکرد. ما هم یک لقمهی چپاش کردیم.
نویسنده: مارک لتیمور
مترجم: زهرا طراوتی
مطرود آگاه
680
گیج کنندهترین اقدامی که علیه خویش میتوانیم بکنیم، این است که بکوشیم قلبمان را به چیزی قانع کنیم که مغزمان میداند یک دروغ بزرگ است!
آلفرد آدلر
مطرود آگاه
681
برترين داستان شش كلمهاى جهان بهعنوان ''اندوه'' از آلیستر دانیل:
«هیچ حواسم نبود
دو فنجان ریختم...
مطرود آگاه
764
من تمامیِ مُردگان بودم:
مُردهی پرندگانی که میخوانند
و خاموشاند،
مُردهی زیباترینِ جانوران
بر خاک و در آب،
مُردهی آدمیان
از بد و خوب
احمد شاملو✦
مطرود آگاه
818
بودنت زیباست
مثل تابیدن آفتاب
بر ساقههای تُرد بابونه
ماه در آغوش تو به خواب میرود
و خورشید
با چشمهای تو بیدار میشود!!
عباس معروفی
مطرود آگاه
812
Raining Roses.mp3
mp3
Piano Peace - Raining Roses
مطرود آگاه
735
✍شبان آهسته میگریم
تو را با غیر می بینم،صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
شبان آهسته میگریم که شاید کم شود دردم
تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید
چه سود از شرح این دیوانگی ها،بی قراری ها ؟
تو مه ، بی مهری و حرف منت باور نمی آید
ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ای یار
که این دیوانه گر عاقل شود ، دیگر نمی آید
فراق از عمر من می کاهد ای نامهربان رحمی
خدا را از چه بر من رحمت ...
مطرود آگاه
818
من با صدایِ نفس کشیدنت هم عاشقی می کنم...
حتی اگر آرام و بی صدا، خودم را بگذارم در دستهاتو بروم!
حتی وقتی از کنارت رد شوم،
برای پرت نشدنِ حواست بویِ تنت را پُک بزنم...
نه! تو را با هیچ چیز عوض نمیکنم!
حتی با زندگی...
👤 #عباس_معروفی
مطرود آگاه
725
02:11
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال
نصیبی نمیبرید از من
شعر و صدای حسین منزوی
مطرود آگاه
741
به امید دیدنت خدا خدا خواهم کرد
خواب و بیدار تو را بازصدا خواهم کرد
پای عشق تو بیفتد مثل فرهاد شبی
بیستون جای دماوند بنا خواهم کرد
بوسه ای از لب تو قرض گرفتم حتما
قرض لب های تو را زود ادا خواهم کرد
قایق قسمت اگر دور کند از تو مرا
رود را سمت تو برعکس شنا خواهم کرد
ارزشت بس که زیاد است از این لحظه به بعد
"تو"ی مفرد شده را باز شما خواهم کرد
حرف یک مرد همان است که اول گفته
هر چه دارم سر این عشق ف ...
مطرود آگاه
796
گر بدانی چقدر تشنه دیدار توام
خواهی آمد عرق آلود به آغوش مرا
صائب تبریزی
مطرود آگاه
712
بیا در لا به لای ورق های این کتاب
همدیگر را ببوسیم...
نگران آبرو هم نباش
اینجا کسی کتاب نمی خواند...
رضا دستجردی
مطرود آگاه
715
ضرر بلاتصمیمی بیشتر از تصمیم اشتباه است.
🎭 سیسرو
مطرود آگاه
697
آدمها وقتی میآیند
موسیقیشان را هم با خودشان میآورند
ولی وقتی میروند
با خود نمیبرند
آدمها
میآیند
و میروند
ولی در دلتنگیهایمان
شعرهایمان
رؤیاهای خیس شبانهمان میمانند.
-هرتا مولر
مطرود آگاه
708
امروز بیشتر از دیروز
و فردا
از امروز دوستترت دارم
میترسم هفتهء دیگر
اثری باقی نمانَد از من
چون نوالههای برف
در دهان تابستان
جواد گنجعلی
مطرود آگاه
729
گاهی دلمان کمی خیال راحت، گوشهای دنج، و صدای باران میخواهد …
مطرود آگاه
1106
لذتی که در فراق هست در وصال نیست. چون در فراق، شوق وصال هست، و در وصال بیم فراق. فلسفهی عشق همین است
#معترضه
مطرود آگاه
713
ما بر زمینی هرزه روییدیم
ما بر زمینی هرزه می باریم
ما هیچ را در راه ها دیدیم
بر اسب زرد بالدار خویش
چون پادشاهی راه می پیمود
افسوس ، ما خوشبخت و آرامیم
افسوس ، ما دلتنگ و خاموشیم
خوشبخت ، زیرا دوست می داریم
دلتنگ ، زیرا عشق نفرینیست..
فروغ فرخزاد
مطرود آگاه
703
سه چیز وجود دارد که مذهب را وحشت زده میکند
👈🏽 بیان آزاد
👈🏽 اندیشه آزاد
👈🏽 زنان آزاد
✔️ برای نابودی تحجر این سه عنصر را ترکیب کنید
مطرود آگاه
676
نمیدانم کدام درد بزرگتر است ؛
دردی که آنرا بی پرده تحمل میکنی ،
یا دردی که به خاطر ناراحت نکردن
کسی که دوستش داری
توی دلت می ریزی و تاب می آوری …
پل استر
مطرود آگاه
674
دل من عشق بتان دارد دوست
دشمن خویش به جان دارد دوست
این چه سرّی است که سوداگر عشق
عوض سود ، زیان دارد دوست
دوست شد دشمن جانم یا رب؟
یا دلم دشمن جان دارد دوست
عشق صافی کند آیینه ی دل
غم ، دل عاشق از آن دارد دوست
شهريار
مطرود آگاه
673
و
"كلام تو "
در جان من نشست
و من آن را حرف به حرف باز گفتم.
كلماتی كه عطر دهان تو را داشت...
احمد شاملو
مطرود آگاه
694
محمود درویش:
اولا : دوستت دارم
دوما؛ هر اتفاقی بین ما افتاد، اولا را از یاد نبر
مطرود آگاه
697
شمع وقتی داستانم را شنید، آتش گرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی، راحتی
فاضل نظری
مطرود آگاه
702
ای همچو پری از من دیوانه رمیده
صد بار مرا دیده و گویی که ندیده
دریاب که ماتم زدهی روز فراقت
هم چهره خراشیده و هم جامه دریده
ای وای بر آن عاشق محروم که هرگز
نه با تو سخن گفته و نه از تو شنیده
آن دل که نه غم خوردی و نه آه کشیدی
از دست غمت آه چه گویم چه کشیده
بر روی تو این قطرهی خون چیست "هلالی"؟
گویا که دل از غصه به روی تو دویده
هلالی جغتایی
مطرود آگاه
690
دوستداشتهنشدن تنها یک بداقبالی محسوب میشود امّا دوستنداشتن، بدبختی است. امروز همهی ما از این بدبختی در حالِ جان دادنیم. خون و نفرت، قلب را میخشکانند.
تابستان
آلبر کامو
مطرود آگاه
951
من ایمان و باور را محکوم نمیکنم،
اما برای مذهبیون
ایمان فقط به این معنا است که
جهل خویش را با آن میپوشاند.
به جای آنکه جهلش را نابود کند،
آن را با پوشش ایمان می آراید.
#اشو
مطرود آگاه
675
زِ حدّ گُذَشت جُدایی میانِ ما اِی دوست
بیا بیا که غُلامِ تواَم بیا اِی دوست
اَگَر جهان همه دُشمن شَوَد، زِ دامنِ تو
به تیغِ مَرگ شَوَد دَستِ مَن رَها اِی دوست
سَرَم فَدایِ قَفایِ مَلامَت است چه باک
گَرَم بُوَد سُخَنِ دُشمَن از قَفا اِی دوست
وفایِ عهد نگهدار و اَز جَفا بُگذَر
به حقِّ آن که نیَم یارِ بیوَفا اِی دوست
به ناز اگر بِخَرامی جَهان خَراب کُنی
به خونِ خَسته اَگر تِشنهای، هَلا اِی دوس ...
مطرود آگاه
674
تمام دلخوشی دنیای من این است که تو ندانی و من دوستت بدارم. وقتی میفهمی چیزی درون دلم فرو میریزد، چیزی شبیه غرور! لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن، و بگذار دوستت بدارم
مطرود آگاه
658
گاهی دوست دارم فراموشی بگیرم
و دیگر به خانه بازنگردم
گاهی دوست دارم خدا باشم و
در پیراهنی راهراه سرِ راهت را بگیرم
دوست داشتنت
دوست داشتنت دارد دیوانهام میکند
جواد گنجعلی
مطرود آگاه
773
درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت؛ بي عرضگي را صبر و با تبسمي بر لب اين حماقت را حكمت خداوند مي نامند.
✍️ ماهاتما گاندی
مطرود آگاه
752
آيينه_شكسته
ديروز به ياد تو و آن عشق دل انگيز
بر پيكر خود پيرهن سبز نمودم
در آينه بر صورت خود خيره شدم باز
بند از سر گيسويم آهسته گشودم
عطر آوردم بر سر و بر سينه فشاندم
چشمانم را ناز كنان سرمه كشاندم
افشان كردم زلفم را بر سر شانه
در كنج لبم خالي آهسته نشاندم
گفتم به خود آنگاه صد افسوس كه او نيست
تا مات شود زين همه افسونگري و ناز
چون پيرهن سبز ببيند به تن من
با خنده بگويد كه چه زيبا شده اي باز
او ...
مطرود آگاه
694
می خواهی بدانی ضعف چیست؟
ضعف، این است که با کسی به شکلی رفتار کنی که انگار به تو تعلق دارد.
قدرت، دانستن این است که هر کسی به خودش تعلق دارد.
یاجسی
از کتاب" خانه روان"