مطرود آگاه
734
.
اگر لازم است کسی را متقاعد کنید که دوستتان داشته باشد، هرگز شما را دوست نخواهد داشت. اگر لازم است به کسی باج بدهید تا به شما احترام بگذارد، هرگز به شما احترام نخواهد گذاشت. اگر لازم است کسی را متقاعد کنید تا به شما اعتماد کند، در حقیقت هرگز به شما اعتماد نخواهد کرد. باارزشترین و مهمترین چیزها در زندگی، ذاتاً ماهیتی غیرمعاملاتی دارند و تلاش برای مذاکره سرِ آنها بلافاصله نابودشان میکند. نمیتو ...
مطرود آگاه
733
مردم فراموش خواهند کرد که شما چه گفتهاید،
فراموش خواهند کرد که چه کردهاید.
اما هرگز فراموش نمیکنند
که چه حسی در آنها ایجاد کردهاید...
مایا آنجلو
مطرود آگاه
734
بی تُو
تاريك نشستم
تُو چراغِ که شدی...
اوحدى
مطرود آگاه
731
شده دلتنگ شوي
و چاره نيابي جز اشك؟
من به اين چاره ي بيچاره
دچارم هرشب...
پروانه حسینی
مطرود آگاه
723
ديدار يارِ غايب دانى چه ذوق دارد؟
ابرى كه در بيابان بر تشنه اى ببارد
سعدی
مطرود آگاه
718
رواق منظـر چـشـم من آشـيانه توست
كَرم نما و فرود آ كه خانه خانه توست
حافظ
مطرود آگاه
718
گویند چرا تو دل بِدیشان دادی؟
والله که من ندادم،
ایشان بردند...!
ابوسعید ابوالخیر
مطرود آگاه
718
مرا قوليست با جـــانان
كه جانان جان من باشد
مولانا
مطرود آگاه
720
محو چشمان تو بودم كه به دام افتادم
صيد را زنده گرفتي و به كُشتن دادي
مولانا
مطرود آگاه
705
کاری که با من کرد دنیا، داستان دارد
شرحش نخواهم داد، اما داستان دارد …
مهتاب من! هنگام دیدار تو فهمیدم
دیوانه بازی های دریا داستان دارد !
عاشق شدن تنها به پیراهن دریدن نیست
دلدادگی های زلیخا داستان دارد
مستی که در شهر خبرچینان تو را بوسید
امروز آسوده ست، فردا داستان دارد !
عشقی که پنهان بود، در دنیا زبانزد شد
هر قصه گویی دیگر از ما داستان دارد …
سجاد سامانی
مطرود آگاه
704
همانطور که مایل نیستم بنده کسی باشم،
حاضر نیستم آقای کسی باشم.
کسانی که مخالف آزادی دیگرانند،
خود لیاقت آزادی را ندارند.
آبراهام لینکلن
مطرود آگاه
700
اجنبی که فقط روس و بریتانیا نیست.
هر آﻥ کس که برای غاﺭت ایراﻥ، تفنگ خود را بر سر من و شما گرفته است،
تا آزاﺩی فراموشمان گرﺩد، اجنبیست…!
ميرزا كوچکخان
مطرود آگاه
715
📝
تن من قایقِ لنگر زده در طوفان است ...
خودم اینجا دلِ من پیش تو سرگردان است !
فاضل نظری
مطرود آگاه
797
چنان آشفتهام کردی که ابراهیم بتها را
به حدّی دوستت دارم که دنیا دوست دنیا را
جهان را با تو تنها می شود چندی تحمّل کرد
الهی بی تو چشمانم نبیند رنگ فردا را
جهان زندان دلبازی است ،دلتنگی به من می گفت
که ماهیها نمی خواهند حتی تنگ دریا را
کسی در چشم هایم زیر لب انجیل می خواند
و رحمت می فرستد مردگان ، حتی یهودا را!!
محمد سعید شاد
مطرود آگاه
771
خسته ام !
سنگ نزن،
هي نشكن روح مرا
شده ام عاشق يك آينه نشناس چرا ؟
مهدی اخوان ثالث
مطرود آگاه
750
سـکوت
همیشه هم خوب نیست!
این را وقتی که من
سکوت کردم،
ودیگـری آرامـت کرد...
فهمیدم...!
مطرود آگاه
781
.
در آن سوی دنیا زاده شده بودی!
دور بودی،
مثل تمام آرزوها...
و ریلها در مه زنگ زده بودند؛
هیچ قطاری حاضر نبود مرا به تو برساند!
من به تو نرسیدم؛
من به حرفی تازه در عشق نرسیدم؛
و در ادامه خوابهای من،
هرگز خورشیدی طلوع نکرد ...!
❤️
رسول یونان
مطرود آگاه
745
عطـــرها
بیرحم ترین عناصر زمینند
بیآنکه بخواهی میبرندت تا قعر خاطراتی که برای فراموشیشان
تا پای غرور جنگیدهای
آنا گاوالدا
مطرود آگاه
745
مهم نیست، خانهات کجا باشد. برای یافتن تو کافی است، چشمهایم را ببندم …
مطرود آگاه
733
خانهی تو آنجایی نیست که در آن متولد میشوی ؛ خانهی تو آنجا است که وقتی به عقل میرسی و میتوانی تصمیم بگیری که چه چیز را دوست داری و چه چیز را دوست نداری ، برای بقیهی سالهای عمرت انتخاب میکنی ...
اوریانا فالاچی
مطرود آگاه
756
صنما مرده ی آنم که تو جانم باشی
میدهم جان که مگر جان جهانم باشی
بار گردون و غم هر دو جهان در دل من
نه گران باشد اگر تو نگرانم باشی
مطرود آگاه
747
گفتي برو
ديدار من و تو،به قيامت
اي كاش قيامت شود امروز،كجايي؟
مطرود آگاه
743
دلبــرا
مــرداد را کمی مهربان تر باش
لاجرم، گـرمـایش مـرا به یـادِ
آغـوش گـرمـی می انـدازد
که سـالهاست یـخ زده
مطرود آگاه
741
به خاطر داشته باش
در روزگاری که عشق، مسخره بهنظر میرسید،
دوستت داشتم
ـ و کار دیوانگان
جدیگرفتنِ همین کارهای مسخره بود! ـ
جواد گنجعلی
مطرود آگاه
716
جان به کف
خنده به لب
شعله به دل
شور به سر
جان فدا در رهِ جانانهی عشقیم هنوز !
مولانا
مطرود آگاه
726
آن عهد که گفتی نکنم مهر فراموش
بشکستی و من بر سر پیمان درستم
سعدی
مطرود آگاه
733
به تمامِ دستهايی كه
عاشقانه به سمتم آمدند
گفتم نه
از ترسِ از دست دادنِ كسی كه
دوست داشتمَش
ولی هرگز نداشتمَش ...
مطرود آگاه
710
عشق در لحظه پدید میآید، دوست داشتن در امتداد زمان، این اساسیترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است ...
عشق معیارها را درهم میریزد، دوست داشتن بر پایه معیارها بنا میشود. عشق ناگهان و ناخواسته شعله میکشد، دوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه میگیرد
عشق قانون نمیشناسد، دوست داشتن اوج احترام به مجموعهای از قوانین عاطفیست. عشق فوران میکند چون آتشفشان و شره میکند چون آبشاری عظیم، دوست داشتن جار ...
مطرود آگاه
704
كشيشان میگویند : «بزرگترین نعمتی که خداوند به شما داده عقل است ، اما هرچه میخواهید بپرسید از ما بپرسید!»
پس عقل به چه درد میخورد؟ آیا فقط باید سنگینی آن را تحمل كنیم ؟!
گاليله
مطرود آگاه
695
گفتم چشمم ، گفت به راهش میدار
گفتم جگرم ، گفت پر آهش میدار
گفتم دل من ، گفت چه داری در دل ؟
گفتم غم تو ، گفت نگاهش میدار ...
ابوسعید ابوالخیر
مطرود آگاه
718
اگر چه دل به کسی داد ، جان ماست هنوز
به جانِ او که دلم بر سر وفاست هنوز ...
ندانم از پی چندین جفا که با من کرد
نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز ؟!
به راز گفتم با دل ، ز خاطرش بگذار
جواب داد فلانی از آنِ ماست هنوز
چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد ،
به بانگ نعره برآید که جانِ ماست هنوز !
سعدی
مطرود آگاه
785
دری به روی من
اي مهربان بگشای
كه هيچ كس نگشايد
اگر تو دربندی
سعدی
مطرود آگاه
830
وقتی احساس خوشحالی درونی کنی، قانون جذب هم خودش را با حال و هوای درونی تو وفق میدهد و خوشحالی نامحدود را به تو ارزانی میدارد.
قانون جذب میگوید:
" هر چیزی مشابه خود را جذب میکند "
تو باید حس درونی خود را درک کنی تا بتوانی هر آنچه را که میخواهی مرئی کنی. تو نمی توانی گله کنی و فلاکت زده باشی و توقع داشه باشی که زندگی ات تغییر کند. در این حال و هوا، تو بدبختی بیشتری را به سوی خود می کشانی.
تو باید ...
مطرود آگاه
737
به خون من که نالهکنان میرفت
و عشق من که گریهکنان میمُرد
تو گوش میدادی
اما مرا نمیدیدی ...!
فروغ فرخزاد
مطرود آگاه
713
صدایم کن از هرکجا میتوانی
صدا کن مرا از صدفهای سرشار باران
صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن
صدایم کن از خلوت خاطراتِ پرستو
بگو پشت پرواز مرغان عاشق چه رازی است
بگو با کدامین نفس میتوان تا کبوتر سفر کرد
بگو با کدامین افق میتوان تا شقایق خطر کرد
سهراب سپهری
مطرود آگاه
701
میخواهم چیزی را بدانی؛
مردی که پایش به خوابهای تو باز شده
راه برگشت به بیداری را
گم کرده است
جواد گنجعلی
مطرود آگاه
708
نه در نگاه اول
بلکه عشق در آخرین نگاه است
زمانی که می خواهد
از تو جدا شود
آنگونه که به تو می نگرد
به همان اندازه
دوستت داشته است
ناظم حکمت
مطرود آگاه
725
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم
حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و
من به دنبال تو یک عمر مسافر باشم
تو پری باشی و تا آنسوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم
قسمت این بود ، چرا از تو شکایت بکنم ؟!
یا در این قصه به دنبال مقصر باشم ؟
شاید اینگونه خدا خواست مرا زجر دهد
تا برازنده ی اسم خوش شاعر باشم
شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من
در پس پرده ی ...
مطرود آگاه
719
همیشه چیزهایی که نداشته ام را
بسیار دوست داشته ام
همچون تو!
که بسیار دوری
که بسیار ندارمت...
پابلو نرودا
مطرود آگاه
713
بگذار راز دلم را بدانی
تو را دوست دارم
آری تو را دوست دارم
و گر این سخن باورت نیست
اینک نگاه ستایشگرم از زبانم رساتر
مطرود آگاه
718
نگفتمت مَرو آنجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم
وگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقشبند سراپردهٔ رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفت ...
مطرود آگاه
700
وقتی آدم بفهمد كه به هر چیزی هر چقدر چندشآور میتواند عادت كند به این ضرورت پی میبرد كه باید همهی چیزهای عادی زندگیاش را وارسی كند.
جورج برنارد شاو
مطرود آگاه
848
مریضی ای که امیدواریم دوباره برگردد !!
در قرن 18 میلادی، کتاب خواندن بین نوجوانان تا حدی رواج پیدا کرده بود که خانوادها نگران شده بودند و بسیاری از مردم از آن به عنوان بیماری یا تب کتاب خوانی یاد می کردند.
🔥تــــاریــــخ ایـــــران🔥
@PERSIAN_History_7000_YEAR
مطرود آگاه
684
بگذار به
تمام زبانهایی
که میدانی
و نمیدانی بگویم
«تو را دوست دارم»
بگذار لغتنامه را زیرورو کنم
تا واژهای بیابم
هماندازهی اشتیاقم
به تو...
▪️نزار قبانی
مطرود آگاه
691
با صد هزار مردم
تنهایی
بی صد هزار مردم
تنهایی
رودکی