مطرود آگاه

896
شرحی ز حال و حالی ز شرح نیست
مطرود آگاه
708
‌ با خنده گفت هنوزم مثل قبل فکر میکنی ؟ با کاتولیک ها چطوری ؟ گفتم : کاتولیک ها مرا عصبانی میکنند . چون مردم بی احساسی هستند . خندید و پرسید : پروتستان ها چی ؟ گفتم : آنها با ور رفتن به وجدانشان ، آدم را نا خوش میکنند ... در حالیکه هنوز میخدید گفت : خدانشناسان چه ؟ گفتم : آنها آدم را به دهن دره می اندازند و چون همیشه فقط از خدا حرف میزنند." هاینریش بل از کتاب "عقاید یک دلقک"
مطرود آگاه
678
گیسو مفشان، توبه ی ما را مشکن چون توبه ی عاشقان به مویی بند است
مطرود آگاه
712
هر چقدر که یک بیماری خطرناک‌تر و شایع‌تر باشد شناخت و مقابله با آن ضروری‌تر است. اما بیشعوری مهلک‌ترین عارضه‌ی کل تاریخ بشریت است که تاکنون راهکاری علمی برای مقابله با آن ارايه نشده است. بیشوری حماقت نیست و بیشتر بی‌شعورها نه تنها احمق نیستند که نسبت به مردم عادی از هوش و استعداد بالاتری برخوردارند. خودخواهی وقاحت و تعرض آگاهانه به حقوق دیگران که بُن‌مایه‌های بی‌شعوری هستند بیشتر از سوی کسانی ا ...
مطرود آگاه
650
. نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم؟ که به روی دوست ماند که برافکند نقابی سعدی
مطرود آگاه
647

Mohammad Motamedi - Hala Ke Miravi (320).mp3

mp3
9,23 Мб
مطرود آگاه
626
سوال واقعی این نیست که آیا زندگی بعد مرگ وجود دارد سوال واقعی این است که آیا قبل از مرگ زندگی کرده ای...؟ اشو
مطرود آگاه
631
در حسرتِ زندگیِ دیگران بودن برای این است که از بیرون که نگاه می‌کنی، زندگیِ دیگران یک کل است که وحدت دارد اما زندگیِ خودمان، که از درون نگاهش می‌کنیم، همه‌اش تکه‌تکه و پاره‌پاره به نظر می‌آید و ما هنوز هم در پیِ سرابِ وحدت می‌دویم ... 📕 کتاب: یادداشت ها ✍🏻 اثر: آلبر کامو
مطرود آگاه
637
موهایم را بباف مثل عشقی که در تار و پود جانم بافته ای... سوده رحمانی
جانم فدای زلف تو آن دم که پرسمت کاين چيست، موی بافته؟ گویی که دام توست... اميرخسرو دهلوی
مطرود آگاه
667
موهایم را بباف مثل عشقی که در تار و پود جانم بافته ای... سوده رحمانی
مطرود آگاه
625
تو به تحریکِ فلک، فتنه‌یِ دورانِ منی! من به تصدیقِ نظر، محوِ تماشایِ توام... فروغی بسطامی
مطرود آگاه
603
از کسانی که همه چیز را محاسبه می کنند بترس و هرگز قلبت را در اختیار آنها نگذار آنها حساب عشقی که نثار تو می کنند را نیز دارند و روزی آن را با تو تسویه می کنند.... آنا گاوالدا
مطرود آگاه
617
تو مَبین که خاکم از خستگی و شکستگی ها تو بِخواه تا بسویت ز هوا سبک تر آیم ... حسین منزوی
مطرود آگاه
643
من؛ من با صدای نفس کشیدنت هم عاشقی می کنم حتی اگر آرام و بی صدا خودم را بگذارم در دست‌هات و بروم حتی وقتی از کنارت رد شوم برای پرت نشدن حواست بوی تنت را پُک بزنم نه! تو را با هیچ چیز عوض نمی‌کنم حتی با زندگی عباس معروفی
مطرود آگاه
649
آدم که دلش بگیرد، دردش را به کدام پنجره بگوید که دهانش پیش هر غریبه‌ای باز نشود...؟ لیلا کردبچه
مطرود آگاه
595
دوستت دارم و چقدر توضیح دادن حرف‌های ساده سخت است
مطرود آگاه
588
دنیا دارد از شعرهای عاشقانه تهی می شود... و مردم نمی دانند چگونه می شود بی هیچ واژه ای کسی را که این همه دور است، این همه دوست داشت.؟! لیلا کردبچه
مطرود آگاه
615
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از تو دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست... هوشنگ ابتهاج
مطرود آگاه
624
یک حدیث دیگری دارد خدا با بوسه ات لا لبی الا لبت، لا بوس الا بوسه ات
مطرود آگاه
634
گناهم چیست جز عشق تو روی از من چه میپوشی؟ زبانم را نمی فهمی نگاهم را نمی بینی ز اشکم بی خبر ماندی و آهم را نمی بینی سخن ها خفته در چشمم نگاهم صد زبان دارد سیه چشما! مگر طرز نگاهم را نمی بینی سیه مژگان من! موی سپیدم را نگاهی کن سپید اندام من! روز سیاهم را نمی بینی پریشانم ! دل حسرت نصیبم را نمی جویی پشیمانم ! نگاه عذر خواهم را نمی بینی گناهم چیست جز عشق تو روی از من چه میپوشی؟ مگر ای ماه! چ ...
مطرود آگاه
635
دوستت دارم اما نمى‌توانى مرا در بند کنى همچنان‌که آبشار نتوانست همچنان‌که دریاچه و ابر نتوانستند و بند آب نتوانست پس‏ مرا دوست بدار آنچنان که هستم و در به بند کشیدن روح و نگاه من مکوش‏! مرا بپذیر آنچنان که هستم.  غادة السمان
مطرود آگاه
651
یقین دارم کسی ظرف دعا را جابه جا کرده "تو" را من آرزو کردم، کسی دیگر "تو" را دارد! علی صفری
مطرود آگاه
635
وقتی کلمات ناتوانند بگذار تو را با سکوت بگویم... نزار قبانی
مطرود آگاه
674
زیباترین حرفت را بگو شکنجه‌ی پنهانِ سکوتت را آشکاره کن و هراس مدار از آن که بگویند ترانه‌یی بیهوده می‌خوانید؛ چرا که ترانه‌ی ما ترانه‌ی بیهودگی نیست چرا که عشق حرفی بیهوده نیست. حتا بگذار آفتاب نیز بر نیاید به خاطرِ فردای ما اگر بر ماش منتی ست؛ چرا که عشق خود فرداست خود همیشه است. احمد شاملو
مطرود آگاه
863
تا‌ وزیر پرورش آموزگاری دید گفت حالتان خوب است و انگاری غمی در کار نیست؟ گفت آقای وزیر از حال فرهنگی نپرس چون‌که حال تابلوی ما حاجت اظهار نیست گفت حرفی ، شِکوه‌ای ، چیزی اگر داری بگو گفت بسیار است امّا جرأت اقرار نیست گفت شب ها از غم مردم نمی‌خوابیم ما گفت جز آقا پُلیسه شب کسی بیدار نیست گفتم اوضاع حقوقت در چه حدی هست؟ گفت؛ صفرهای فیش من مانند تو بسیار نیست گفت دولت گفته که پایین کشیده نِرخ ...
مطرود آگاه
640
بس که خوردم غم تو روزه ی من باطل شد نرخ کفاره ی این خوردن عمدی چند است؟
مطرود آگاه
651
روزه دارم من و افطارم ازآن لعل لبست آری افطار رطب در رمضان مستحب است
مطرود آگاه
632
بارها افطار خود را قبل موعد خورده ام بسکه از زیبایی ات الله اکبر گفته اند
مطرود آگاه
625
ماه من طایفه ی روزه بگیران چه کنند شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی
مطرود آگاه
607
زان می عشق کزو پخته شود هر خامی گر چه ماه رمضان است، بیاور جامی
مطرود آگاه
606
روزه ی هجر تو از پای بیانداخت مرا کی شود با رطب وصل تو افطار کنم
مطرود آگاه
619
من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ احساس می‌کنم در بدترین دقایق این شام مرگزای چندین‌هزار چشمه خورشید در دلم می جوشد از یقین احساس می‌کنم در هر کنار و گوشۀ این شوره‌زار یأس چندین‌هزار جنگل شاداب، ناگهان می‌روید از زمین... احمد شاملو .
مطرود آگاه
647
گاهی دوستت دارم و گاهی دوست ترت می دارم.. میانگین را که در نظر بگیری دیوانه ات هستم
مطرود آگاه
715
چشم‌هایم را می‌بندم و از یک تا هزار می‌شمارم امّآ چیزی عوض نمی‌شود؛ نه سرزمینم، نه کلماتم حالا تو هی بنشین و سوزن‌دوزی کن روی این پرده‌ها برای خانه‌ای که نداریم دلتنگی کن، بهانه بگیر برای کسی‌که نمی‌دانی کیست... به‌هم نگاه می‌کنیم بی‌آنکه حرفی بزنیم به خواب می‌رویم بی‌آنکه یکدیگر را بوسیده باشیم جواد گنجعلی
مطرود آگاه
699
مرا جوری در آغوش بگیر که انگار فردا میمیرم! و فردا چطور ؟! جوری در آغوشم بگیر که انگار از مرگ بازگشته‌ام! نزار قبانی
مطرود آگاه
644
تلخ منم... همچون چای سرد که ساعات طولانی نگاهش کرده باشی و ننوشیده باشی تلخ منم! چای یخ که هیچ کس ندارد هوسش را... سیدعلی صالحی
مطرود آگاه
693
فروردین دارد تمام می شود ، اولین باران بهار را که نبوده ای ... خودت را به اولین شکوفه‌ی اردیبهشت برسان ... می دانی که ؛ اردیبهشت بی تو بهشت نمی‌شود
مطرود آگاه
626
جهنم یعنی؛ وابستگی به قضاوت دیگران، افراد بسیار زیادی در جهان هستند که در جهنم به سر می برند زیرا سخت وابسته به داوری دیگرانند. ژان پل سارتر
مطرود آگاه
650
داستان کوتاه :حیات سیاسی یوسف رستم نویسنده: احسان عبدی پور اجرا: احسان عبدی گور
مطرود آگاه
644

حیات سیاسی یوسف رستم. احسان عبدی پور.mp3

mp3
DialogueBox - Yousef Rostam
مطرود آگاه
640
ارغوان. هوشنگ ابتهاج.mp3
ارغوان این چه رازیست که هر بار بهار با عزای دل ما می‌آید؟ که زمین هر سال، از خون پرستوها رنگین است وین چنین بر جگر سوختگان داغ بر داغ می‌افزاید؟ ارغوان، پنجه خونین زمین دامن صبح بگیر وز سواران خرامنده خورشید بپرس کی بر این دره غم می‌گذرند؟
مطرود آگاه
658

ارغوان. هوشنگ ابتهاج.mp3

mp3
Ebtehaj - Arghavan
مطرود آگاه
646
دلم يك داستان عاشقانه از جنس تو مى خواهد كه هر چه بخوانمش تمام نشود.
مطرود آگاه
650

محبوب زیبا.mp3

mp3
Nima Hashempanah - Mahboobe Ziba
مطرود آگاه
722
با خودمان می‌گوییم عادت می‌کنیم و با صراحت زیادی این جمله را تکرار می‌کنیم آن چیزی که هیچ‌کس نمی‌پرسد این است که به چه قیمتی عادت میکنیم؟! ژوزه ساراماگو
مطرود آگاه
658
اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزار دهنده ای است تنها خوشبخت بودن ، در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است .
مطرود آگاه
696
* از بس که چو شمع از غم تو زار بسوزم گویم نچنانم که دگربار بسوزم بیم است که از آه دل سوخته هر شب نه پردهٔ افلاک به یکبار بسوزم زان با من دلسوخته اندک به نسازی تا من ز غم عشق تو بسیار بسوزم دانی که ز تر دامنی و خامی خود من چندان که بسوزم نه به هنجار بسوزم ترسم که اگر سوخته خواهند من خام در آتش عشق افتم و دشوار بسوزم تا چند تنم پردهٔ پندار به خود بر وقت است که این پردهٔ پندار بسوزم ای ساقی جان جام م ...
مطرود آگاه
632
گفتی که دیر و زود به‌حالت نظر کنم آری کنی چو بر سر خاکم گذر کنی سعدی