✨یک سبد شاعرانه✨

179
خود را میان کاغذها بجای می‌گذارم میان خطوط میان نوشته‌های ریز و درشتم؛ روزی اگر نبودم مرا در این حوالی زنده بدارید، زنی که از غزلواره‌های زندگی عاشقانه ها می‌گفت! _الهه برزگر_ ❤به خونه خوش اومدید!
✨یک سبد شاعرانه✨
267
آخه این دلبرارو😍 قراره برای رفقایی ارسال شه که رمان خانه ای که در نداشت رو سفارش می‌دن. چطوره؟😉 @sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
296
من یه شمالی آدم هستم که امدم چهارتا کلمه با هم درددل بکنیم. دیشب ایلمیلی کوه را برف زد و الان سگه‌سرمایی کل خانه را برداشته‌ . جای شما خالی بعد از چهارتا لیوان چایی‌زنجیبیلی که از صبح تا غروب روی گاز جوش می‌کرد و حسابی طولون شده بود دیگه فقط وچکستن روی بخاری مونده که اگر تا آخر شب احساس گرمایی حاصل نشه احتمالا به این عمل ناشایست دست بزنم. الان که دارم به این خوجوری فارسی شما رو گب میزنم نمی‌دونم ...
✨یک سبد شاعرانه✨
282
مادرم مدام می‌پرسد پس کی ازدواج می‌کنی؟ جواب دادم: دلم می‌خواهد کسی را پیدا کنم که دیوانگی بلد باشد. از وراجی‌‌های دروهمسایه‌ نترسد. بخواهد درست مثل خودم هر زمان که باشد، آرزوهای ریزودرشت گه‌گاه احمقانه‌‌اش را برآورده کند. مدام نگوید زشت است، نه. بد است، بیخیال. توی خیابان دست‌هایم را سفت بگیرد، دم گوشم حرف بزند و مسیر گل‌فروشی شهر را بهتر از هرکجای دیگر بداند. دلم می‌خواهد اگر روزی قرار باشد به ...
✨یک سبد شاعرانه✨
291
می‌خواید ببینید پاکتایی که براتون کتاب پست می‌کنم چه شکلی‌ان؟ پستای بعدی رو ببینید😍👇
✨یک سبد شاعرانه✨
283
این هم storyاون متن قبلی. اگر چرخ وارونه بچرخد.. @sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
294
نمی‌شود از همه انتظار داشت از وضعیتی که در آن قرار گرفته‌اند راضی باشند و حرفی نزنند. بعضی‌ها حجم افکارشان درشت‌تر است. دنیا را مثل بقیه نمی‌بینند. اصلا همه که نباید عین هم باشند.هیچ‌کس نمی‌فهمد زندگی میان کسانی که تو و دنیایت را نمی‌فهمند چه درد بزرگی‌ست. نمی‌شود این‌گونه خوشحال بود.. از کتاب آرامش آنجاست که دل انجا باشد/الهه برزگر @sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
284
دنیا می‌توانست جور بهتری باشد خیلی جور‌تر از حالا انقدر جور که احوال من نه بسته به بودنت باشد نه آرامشِ جهان؛ می‌توانست به خودم ربط داشته باشد که ندارد. درد اینجاست مدت‌هاست که دیگر هیچ‌چیز زندگی من با خودم جور نیست..! الهه برزگر @sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
281
اینجا همه سرشان مشغول است یکی ری‌را یکی آیدا و دیگری ارغوانش. من اما برای تو می‌نویسم که هنوز ندیده‌امَت برای تو که هنوز نمی‌شناسمت اما دوستت خواهم داشت بسیار هم دوستت خواهم داشت. راستی بگذار عزیزِجان بخوانمت! عزیزجان، شوره‌زارهای اندرونی من نه به هزارکاخ شبیه است نه کلبه‌های چوبی سودازده‌ی میان جنگل؛ عزیزجان برای ما آن پشت‌ها یک‌جا انتهای حیاط‌خلوت‌ جهان کنجی هست، آرام قراری هست،چندان و رگی ...
✨یک سبد شاعرانه✨
221
همیشه از کسی می‌گویند که قول ماندن داده بود ولی رفت. نمی‌دانند سخت‌تر از آن، دلت برای کسی پر بزند که از همان اول قول نماندن داده باشد. الهه برزگر @sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
214
اگر چرخ وارونه بچرخد و گذشته بازگردد نه اتفاقات را عوض می‌کنم نه آدم‌هایش را! من به انتخاب‌هایم معتقدم. یاد نگرفته‌ام به انتخاب‌هایم پشت کنم. تنها یک چیز را راست‌و ریست می‌کنم و آن حرف‌هایم است. حرف‌هایی که باید میزدم و نزدم. الهه برزگر @sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
222
"بودنمان باید معنایی داشته باشد." اگر قبل‌ترها این جمله را می‌شنیدم خیلی راحت از کنارش می‌گذشتم اما از یک جایی به بعد سرنوشت یا هرچه که اسمش را می‌گذارید کاری کرد باور کنم باید برای خودِ خودم زندگی کنم. وقتی جوری فکر کردم که دیگران دوستم داشته باشند و برچسب دخترخوب را به من بچسبانند، وقتی بخاطر تمایلات دیگران از احساساتم گذشتم،باورم شد خیلی از سالهایی که می‌شد خوب بگذرند را از دست داده‌ام.حالا برا ...
✨یک سبد شاعرانه✨
203
شب‌چراغ‌ها خاموشند غوک‌ها گریخته‌اند مردم این آبادی سالیانی‌ست چشم به روی خفتن بسته‌اند بوته‌ها خار می‌دهند رودها تشنه‌ات می‌کنند من هم در پسِ این دنیای وارونه‌ام. مثلا به‌جای رفتن مانده‌ام بعد از تو؛ هنوز هم مانده‌ام! الهه برزگر #شعر_سپید @sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
202
دوست عزیز دنیا دیگر جایی برای اشتباه کردن ندارد. لب مرز ایستاده‌ایم. بیا ما خودمان دست به کار شویم و به پسرانمان یاد بدهیم زن و مرد هردو انسانند. بی هیچ تفاوتی. هردو دل دارند و نیازمند محبتی بی‌منت‌ند. بیا کاری کنیم عشق را از ما یادبگیرند. ببینند مادرشان بی‌هوا لاک قرمز میزند و خودش را برای پدرشان لوس می‌کند. یا پدرشان ناگاه مادرشان را در آغوش می‌فشارد. باور کن عشق پنهان کردن ندارد. بحث‌و‌جدل‌ها ...
✨یک سبد شاعرانه✨
186
نگو نه رفیق! همه از یک قماشیم! سر سیاه زمستان دست در جیب‌هایمان کردیم و یادمان رفت شلوارهای وصله‌پینه‌ای جیب ندارند. در پاساژهای شهر گشتیم و یادمان رفت در خیابان‌ها چیزهای بیشتری برای خرید پیدا می‌شود. رفتیم خانه، یک پرس غذای گرم خوردیم و یادمان رفت در حسرت یک استکان آب‌جوش منت این‌و‌آن را می‌کشند. ما یادمان رفت دختر و پسر همسایه که صورتش هزارویک عیب و ایراد دارد احتمالا از خیلی‌ها قشنگ‌تر است. یا ...
✨یک سبد شاعرانه✨
217
یک روز می‌رسد خودت را در نقطه‌ای پیدا می‌کنی که دیگر دلت برای هیچ کس در این دنیا تنگ نیست. صدای کسی روحت را نمی‌لرزاند. ضربانت برای آمدن کسی تند نمی‌شود. یک روز ، آرام‌تر از هر وقتی ،جوری که خودت هم فکرش را نمی‌کردی، یک گوشه می‌نشینی و دیروزت را مرور می‌کنی. و آن وقت، فکر می‌کنی کاش به جای دیگران، کمی هم برای خودت زندگی می‌کردی. کمی هم به خودت می‌رسیدی. طول می‌کشد تا آدم بفهمد، بعدها قرار است نه و ...
✨یک سبد شاعرانه✨
192
نه ترس از دست دادن کسی دارد جان به جانم می‌کند نه حساب خالی و هزاران دردومرض دیگر! بیشتر از هر وقت دیگری دلم خودم را می‌خواهد. دلم سالهای از دست رفته‌ای را می‌خواهد که فراموش کرده بودم تنها میبایست به خودم اهمیت می‌دادم.دلم نه هوای بارانی می‌خواهد نه دلبر پشت پنجره را. یک بهار میخواهم با مخلوطی از آواز گنجشک‌ها؛ آن وقت منی باشم که پای درختی لمیده و از حرکت ابرهای بالای سرش قصه‌ها می‌سراید.دلم عطر ...
✨یک سبد شاعرانه✨
200
انتظارمان را نخواهند کشید خواه شیرین،خواه تلخ قرار است که تنها به ملاقات شبهای لاابالی قرن برویم صدایمان را نخواهند شنید اول طلوع باشد یا انتهای غروب کرور کرور حرف درونمان می‌ریزند و نیست می‌شوند؛ ما را به نام دیگرانِ ناهمسان می‌خوانند، ما را می‌دزدند از خودمان! های! رفیق کوچکم به چه کار آید جهانِ بی‌هَمان! در انتهای زوال، فصل روشنی‌ست. الهه برزگر @sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
194
مرد هستم. راستش را بخواهید از جنسیتم مطمئنم! اما خوب یادم نمی‌آید رنگ پوستم چه بوده. تااینجا که یادم هست همیشه چهره‌ای سیاه داشته‌ام.امروز هم خورشید حسابی از خودش مایه گذاشته. آفتابیِ آفتابی‌ست. مثل همیشه وقتی هنوز همه خواب هستند می‌روم تا در دل زمین جا شوم. به نور عادت ندارم. بعد از اَندی سال سر کردن توی تاریکی تحمل نور و زرق و برق فراوان کمی غیرعادی جلوه می‌کند. یک جورهایی انگار می‌خواهد مثل علی ...
✨یک سبد شاعرانه✨
206
نترس! این زمستان برایت آغوش آورده‌ام؛ چه فرق می‌کند دور باشی یا نزدیک ما از پس این کوره‌راه دراز شما را می‌بینیم عطرتان را می‌شنویم هرصبح منتظر خنده‌هایتان هستیم و در کشاکش دل‌آشفتگی‌های گاه‌و بی‌گاه تنها شنیدن صدایتان دور می‌ریزد مردگان سیاه‌پوش وجودمان را. اینجا، در این حوالی ما را نه از طوفان هراسی هست نه وزش بادهای کور ما به شما دل خوش کرده‌ایم همین یک شما ما را بس! الهه برزگر @sabadeavaz