✨یک سبد شاعرانه✨
180 •
@sabadeavaz
خود را میان کاغذها بجای میگذارم
میان خطوط
میان نوشتههای ریز و درشتم؛
روزی اگر نبودم
مرا در این حوالی زنده بدارید،
زنی که از غزلوارههای زندگی
عاشقانه ها میگفت!
_الهه برزگر_
❤به خونه خوش اومدید!
✨یک سبد شاعرانه✨
193
چشمهایت را میبندی که بیشتر عاشقت نشوم؟
درست مثل این است خورشید را زیر تلی از خاک پنهان کنی که نور ندهد.
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
191
خواب در چشم ترم میلولد
شب تاریک به دور سر من میچرخد
کوکویی پشت این پنجرهها میخواند
کو سر آرامی؟ کو دل رسوایی؟کو ؟ کو؟
و من از حادثهی خواب فراری هستم!
شب پر ابهامیست.
دو قدم پشت سر خانهی ما
دو قدم آن طرف بیشهی کور
به چه علت سگ ولگرد چنین مینالد؟
نگرانم من هم.
مرغشبخوان فقط میخواند
به چه میاندیشی؟
تو به خویش از همه محتاجتری
نه به خاک، نه به خلق!
نم باران همه را خواهد شست
خواب در چشم ت ...
✨یک سبد شاعرانه✨
198
تنها بودن هیچ وقت عادی نبود! این روزا خیلیا باالاجبار تنهان. از همون تنهاییایی که هیچکس از تو دفترتلفن پیدا نمیکنی پای حرفت بنشینه. آدما دائما بخاطر خیابونای شلوغ سروصدا راه میندازن. بخاطر ماشینای تکسرنشینی که وقت و بی وقت باعث کند شدن تردد بقیه شدن.
ولی هنوز کسی نمیخواد بفهمه نصف شبا جادهها رازدارِ حرفِ ماشینای تک سرنشینیان ،که هرکدوم از سرِ یه دردی دل به راهها سپردن.
الهه برزگر
@saba ...
✨یک سبد شاعرانه✨
216
پرسید چی شده ؟ گفتم هیچی.
گفت یعنی چی ؟هیچی هم شد جواب!؟
گفتم :هیچی یعنی خوبم فقط وقتی شب میشه نمیدونم چشمام چِشون میشه؛یهو بالشمو تر میکنن. هیچی یعنی این همه آدم دورم میان و میرن اما بازم خلوتم. هیچی یعنی هرکاری میکنم هیشکی برام خودِ بیمعرفتش نمیشه. هیچی یعنی اصلِ حالم خوش نیس. هیچی یعنی چون دوسش دارم بخاطرش صدتا قدم دوییدم اما اون به دو قدم نرسیده خسته شد. حالا اگه بازم میپرسی چه خبر ؟ باید ...
✨یک سبد شاعرانه✨
197
میدونی، من قانعم. خونه بالاشهر و ماشین آنچنانی و بریز و بپاش کار من نیست. اصلا من آدم این مدل زرق و برقا نیستم. گفتم که؛ قانعم! مثلا یه غروب وقتی کلید میندازم میام تو ،یه حیاط فسقلی با چارتا دارودرخت باشه که حوض و شمعدونیاش به راهه. مثلا یه خونه نقلی باشه که از توش عطر دستپخت دلبر بیاد. مثلا بیام خونه و ببینم چشم به رامی. گفتم که؛ من قانعم.آخه با تو حالم خوبه؟ چی از این حس بهتر؟
الهه برزگر ...
✨یک سبد شاعرانه✨
191
خدا میدونست ادماش سرتقن و به این راحتی غرورشونو نمیزارن کف پاشون بمونن کنار هم. واسه همین دردی که در توان تحمل منه داد به تو و دردی که در توان تحمل توئه داد به من.
که شاید یه روزی، یه جایی، وقتی همو پیدا کردیم به این بهونه هم که شده بمونیم و همدل شیم که اون وقت تو بیای درد منو از تو سینهام برداری دوا کنی و منم درد تورو .
که بعدش بادی هم به غبغب بندازیم و به خودمون افتخار کنیم کار بزرگی کردیم.
د ...
✨یک سبد شاعرانه✨
206
زندگی همین است
اراده راسختان را هدف میگیرد
تا پای نقطه ضعفتان را وسط بکشد.
مرز میان صعود و سقوط یک راه باریک است.
یا زندگیتان را به دندان میگیرید و میروید به دنبال سایه،
یا مینشینید و پا پس میکشید تا در زِلِّ آفتاب هلاک شوید.
تمام.
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
197
خانهی ما دو وجب بالاتر از دریا
میان انبوه درختان کاج
خانهی ما آن طرف دالان فاصلههاست.
چه سلامتروزیست
مادرم ریحان میچیند
افتاب از حصار همسایه بالا میرود
و دزدکی از گونههای دخترک آن سمت دیوار بوسه میگیرد
روزگار ما اینجا میان حجم تنهایی آدمهاست
میان تنگنظری زندگی
میان فرار خوشبختیست.
نفسی میآید با منت
و عبادتگاهی خالی از پندهای هرروزه
خانهی ما میان شلوغی خیابانهاست.
الهه برزگر
@sab ...
✨یک سبد شاعرانه✨
220
ما ساکتانِ غرق در آوار خویشیم
ما بیهمانِ تنهای پر حرفیم
باور مکن هایوهویمان را
ما صبحها حرف قورت میدهیم
شب بغضهایمان را !
های تنهایی بیخانمان
گرد ما پرسه میزنی تو چرا؟
ما با یک استکان چای هم مست میشویم.
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
207
مرا اویزِ رسوایی کند چشمان کمصبرم
نلرزی ای دل بی طاقت رسوا
نسوزی دست تنهایم در این سرما
هنوزم وقت تنگ و راهمان بسیار
اگر دور است دلبرجان
کمی دیگر صبوری کن
کمی دیگر فقط اینبار
نلرزی ای دل بیطاقت رسوا
نسوزی دستِ تنهایم در این سرما
مسیر پیش رو دشوار
سرت از غصهها بیدار
میدانم
تب تاریکی شب
عاقبت خورشید خواهد شد
تمام قطرههای اشکمان فردا
نهال سبزی از امّید خواهد شد
نلرزی ای دل بیطاقت رسوا..
ال ...
✨یک سبد شاعرانه✨
216
ما در کوچههای دلمان دیوار کشیدهایم
در آسمانش بهجای پرنده ابر باریدهایم
و درختانش را فرسنگها آنطرفتر
پشت انبوهی از حصارهای سنگی
تنها گذاشتهایم
نپرس اینگونه چرا؟
ما هم یک روز آسمانمان آبی بود
دلمان آفتاب میبارید
و سبزبرگان این کوچه امن بودند
ولی یک روز آمد که شما را نداشت.
نبات شیرین من
این شد ما هم بساطمان را بستیم.
نوشتیم:
کوچهی تاابد بنبست!
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
210
گمان میکنید ما یادمان رفته برای
چهکسی غرورمان را گذاشتهایم سر راه؟
گمان میکنید نمیدانیم باید دست از پا درازتر
برگردیم سر خانهی اول و تنهاتر از قبلمان هم شویم؟
اگر تظاهر میکنیم حالمان خوب است،
اگر مثل همیشه خوب لباس میپوشیم،
اگر صدایمان نمیلرزد، اگر در چشمتان
زل میزنیم و میگوییم "بدون ما هم خوشبخت شوی" ،
یعنی شبهای درازی را در تنهایی
تمرین کردهایم که خوب به نظر برسیم.
گمان نکنید ا ...
✨یک سبد شاعرانه✨
203
دردای آدم دو دستهاست. دردای الکی ؛ دردای واقعی !
بعضیدردا هستن که اشتباها رفتن تو دستهی دوم. اونم نه همینجوری . کم کم. چون بعضی آدما یه روز یهو دیگه نخواستن آدم باشن.
تنهایی،
بیکسی،
نداری،
دلتنگی،
دوری،
پیج کم فالوور،
لباسای کهنه،
خونهی کوچیک
و هزارتا چیز این شکلی دردای الکیان.
درد واقعی میدونی چیه؟
اینکه با کسی زندگی کنی که نخواد بفهمه.
نه تو. نه زندگی. نه احترام .نه هیچچیز دیگه رو.
بد ...
✨یک سبد شاعرانه✨
210
یکی سیاهه یکی سفید. یکی کوتاهه یکی بلند. یکی چاقه یکی لاغر. هیچکس انتخاب نمیکنه با چه شکل و ظاهری به این دنیا بیاد. اما همه انتخاب میکنن چه اخلاق و رفتاری داشته باشن. به آدما بر اساس خشگل بودن یا نبودنشون نمره ندیم.
یه اخلاق خشگل با چهرهی زشت قشنگتر از یه چهرهی خشگل با اخلاق زشته. مگه نه؟
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
225
یک مشت ظهرِ داغ
چسبیده کنج سینهام
و چندمثقال پاییزِ یخ زده میان چشمانم
و زمستانی دراز میان آغوشم؛
چطور بگویم بیا؟
من چهارفصل حسرتهای بر دل ماندهام.
#الهه_برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
187
یک وقتهایی یادم میرود زندگی کنم.
مینشینم روبهروی در، زل میزنم به چهارچوب و خیال میکنم اگر همین الان قفل باز میشد و تو میآمدی تو چقدر خوب بود. اما همینکه لبم از این خیال میخندد یادم میآید تو اگر میخواستی بمانی هیچوقت نمیرفتی!
بعد انقدر از ماندن میان دل و عقلم کلافه میشوم که دوباره میزنم ساعت روی دیوار را خرد و خمیر میکنم.ساعتی که تازه دیروز خریده بودم. آخر ساعت به چه دردم میخورد وق ...
✨یک سبد شاعرانه✨
186
مادربزرگم میگفت مرد روده، زن بس!
اگه اون داره خطا میره اگه اون بدخلقی میکنه تو آروم باش تو محبت کن ،تو بس کن این دوری رو.
مادربزرگم از نسل تعمیرات بود.
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
190
به کسی چه مربوط اگر
تو از آن اوجها یکبار هم
نگاهت را به چشمانم قرض نمیدهی
به کسی چه مربوط اگر
من هربار به عمد همان کوچه را
برای دویدن انتخاب میکنم
معجزهی کوچک من
ناز کردن سهم خودت؛
نقاش ماهری نیستم
فقط ناز تو را خوب بلدم برای کشیدن
انجیر شیرین من
یک روز میافتی میان دستهایم،
من آن روز تو را برمیدارم بی حواس،
میروم از حوالی زندگی
به آنطرف دیوانگی
تو را برای خودم نگهمیدارم
جایی م ...
✨یک سبد شاعرانه✨
189
بعضیها هروقت عکسهای قدیمی را ورق میزنند آهی میکشند و میگویند'لاقل آن زمان دلمان خوش بود.' من اصلا این آدمها را نمیفهمم. رفیق! دلمان خوش نبود. وقتی کنار یه ضبط کهنه با چند نوار فکستنی دراز به دراز افتادهای و روزهای گذشته را مرور میکنی اما نوار به هم میپیچد و تمام روزت را خراب میکند. وقتی یک دقیقه هم جای خلوت گیر نمیآوری تا به چشمان جذاب دختر یا پسر همسایه که به تازگی توی کوچه دیدهای فکر ...
✨یک سبد شاعرانه✨
185
قوی بودن خیلی سخته وقتی عاشق یه نفر میشی.عاشق که میشی دنیای خودت رفته رفته بی هویت میشه و تبدیل میشی به یکی مثل اون.حل میشی درون لبخنداش.نگاههاش.بالا و پایین رفتناش.تیکه کلاماش.میمهایی که ته اسمت میچسبونه.تجزیه میشی تو تمام اون ...
رفقا برای سفارش رمان خانه ای که در نداشت اثر الهه برزگر
ژانر علمی تخیلی
سبک رئالیسم جادویی
همراه با بسته بندی رایگان و ضدعفونی شده و شیک با یه هدیه قشنگ
تشریف بیارید پی وی:
@elahebarzegar
✨یک سبد شاعرانه✨
181
قوی بودن خیلی سخته وقتی عاشق یه نفر میشی.عاشق که میشی دنیای خودت رفته رفته بی هویت میشه و تبدیل میشی به یکی مثل اون.حل میشی درون لبخنداش.نگاههاش.بالا و پایین رفتناش.تیکه کلاماش.میمهایی که ته اسمت میچسبونه.تجزیه میشی تو تمام اون آدم.بعد اگه بره خیلی بد میشه. اونوقت تو فقط کسی که عاشقش بودی رو از دست ندادی، خودت و هویتت و تمام دلت رو از دست دادی. اونوقت حتی نمیشه بهت گفت توخالی...
الهه برزگر ...
✨یک سبد شاعرانه✨
192
هفت هشت سالم که بود تیغ کاکتوس کوچولوی حیاط خونمون تو دستم فرو رفت؛گفتم من دیگه از کاکتوس متنفرم.
ده سالم که شد کسی که روی دوستی باهاش حساب کرده بودم رفت و با اونی که ازش خوشم نمیومد دوست شد؛ گفتم من از دوست و رفیق متنفرم.
تو دوازده سیزده سالگی پدربزرگم که خیلی دوسش داشتم عمرشو داد به شما. گفتم من از بابابزرگ متنفرم.
تو پونزده شونزده سالگی زورمون کردن باید برای نزدیک شدن به خدا مرجع تقلید انتخاب ک ...
✨یک سبد شاعرانه✨
201
از یک جایی به بعد خیلی چیزها فرق میکند.
آدم عوض میشود.
نه دیگر جلوی آینه میایستی خودت را برانداز کنی
نه توان آشنایی با آدمهای مختلف را داری.
فقط یک گوشه مینشینی و خاطراتی را مرور میکنی که یک روز آمد و شد تمام دلیلت برای زندگی. با او میخندی. برای او به خودت میرسی. دلت میخواهد میان اندی آدم هم چشمانش فقط تورا ببیند. میدانی از یک جایی به بعد خودت یادت میرود. میشوی او!
و خدا نکند یک روز ...
✨یک سبد شاعرانه✨
217
وطن تنها جرعهای خاک نیست
وطن اغوشیست که به اشتباه
یک روز
بخاطر کسی که نمیامد گشوده شد
و بعد
میان طوفانی از صبوریهای بی سرانجام
خشکید
خندهاش مرد
و حماقتهای احساسگونهاش
شیارهایی شد پرخاطره زیر چشمها
و برفی سفید روی موها
که یک روز قرار بود تار به تار
جوانیاش را آواز کند و برای پرندگان شهر بخواند
حیف
صدحیف
وطن خشکید
وطن به اشتباه بخاطر کسی که نمیآمد
حرام شد.
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
209
جهان من یک اتاق دو در دو
دو پنجره رو به چنار
یک استکان چای
و اندکی ویرانیست
شبهای جهان مرا سپید کردهاند اما
ساعتها که هرنیمهشب میگریزند
باران میگیرد
خوابهایم خیس میشوند
و صبح
هنگام ناز خورشید
چشمهایم که باز میشوند نمیدانم
گلهای بالشتم را چهکسی
دزدکی آبیاری کردهاست.
#الهه_برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
224
جمعه ها همیشه حس و حال عجیبی به ادم میدهد.
جمعه ها، مردیست چهارشانه و ارام ،
می اید مینشیند دَم پَرَت، احوال ماتم زده ات را بغل میگیرد و به تویی که درحال تقلا کردنی و مثل اهنربا مدام غم و غصه جذب میکنی ،
نگاهی می اندازد و سفت تر به بغلش میچسباندت؛
که مبادا دور از چشمش گریه و زاری راه بیاندازی.
جمعه ها، بعد از روزها بدو بدو کردن می اید مینشیند ور دلت ، و تا دلت بخواهد به سکوتت گوش میدهد.و سراخر ...
✨یک سبد شاعرانه✨
259
مردمان این آبادی چیزی نمیدانند از واژهی دلتنگی
فقط گاهی خیره میمانند به یک نقطه
دورهم مینشینند
چشمان یکدیگر را تماشا میکنند
از باجهی همسایه حرف میدزدند
و ثانیهای بعد گوشهایشان را
در موسیقیِ سکوت آب میکشند
اینجا سالهاست ساعتها به خواب رفتهاند
و شب خیرهسرانه از راه میرسد
سپس لبخند میزنند
و در ازدحام پرسشگران بیعار
میگویند خوبم!
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
280
سالهاست میان کوچه و بازار ساز میزنم
غمگین
شاد
گاه گاهی هم ساز مخالف
مدتهاست کسی حرفها را نمیفهمد
همگی تنها تماشا میکنند
میان این بهبوهه
من به گوشها دل خوش کردهام
ساز میزنم
ساز میزنم
نتها که عاشقانهاش میکنند
شب میشود
ستارهها میدوند روی سقف این خانه
میرقصند برایم
و بعد
صبح خاکستری میرسد و میبینم
اثر انگشتهایمان را باد
با خود برده است.
الهه برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
232
دختران ،محکومند به سکوت!
به هزاران بغض فرو خورده
هزاران شب، اشک نریخته
به هزاران درد بی درمان.
دختران، نباید بلند بخندند.
نباید یکی دوتار از موهایشان پیدا باشد.
نباید زیر افتاب سوزان لباس خنک بپوشند. نباید هی اینطرف و انطرف بپرند.
دختران، نباید فریاد بزنند!
مردان این پهنه اما جوری دیگرند.
ازادند بلند بلند قهقهه بزنند.
متلک بار ناموس دوست و رفیقشان کنند و سراخر به چشمان پر از وحشت دختران بخ ...
✨یک سبد شاعرانه✨
216
عکسها نامردند!
ادم را برمیدارند میبرند دقیقا همان سمتی که مدتها جان کنده ای فراموششان کنی و به یکباره روز از نو و روزی از نو!
در اکثر موارد ،عکسها پر از خاطرات تلخی هستند که روزی قالبی خوش و خرم داشتهاند!
بعضی چیزها در این دنیا هست
که نه میتوان ریخت دور ،
و نه میشود دوستشان داشت!
تنها میتوان میان صندوقچه ای لابلای خرت و پرت هایی فراموش شده نگهشان داشت برای نسل بعدی که
دیدن آنها برایشان تفاوتی ...
✨یک سبد شاعرانه✨
220
در دنیای همهی ما ادمها یک نفر هست که انگار قرار است هیچوقت نیاید. یک نفر که همهچیزمان گره خورده به لبخندهای او. به تاییدهای او .به بود و نبود او.
معیار سنجشمان برای هرچیز ریز و درشتی این است او چطور در این باره فکر میکند. او چه میخواهد. اصلا او بگوید درست است پس حتما درست است. انقدر فرو میرویم درون دنیایی که برای خودمان هم جایی باقی نگذاشته که یک لحظه برمیگردیم میبینم چقدر دیگر دست و دلم ...
✨یک سبد شاعرانه✨
227
اینم طرح چشم نظر دورو کاره که سفارش شماست و درحال خشک شدنه😋 تا بره بسوی بند چرمیش😍
✨یک سبد شاعرانه✨
229
گردنآویزهای خشگل اوردم براتون.😍 یک رو و دو رو. اون زنجیرش تبدیل به بند چرم هم میتونه بشه. قیمت مناسب. بشتابید باباجان😋😋😋😋
@elahebarzegar
@sabadeavaz