✨یک سبد شاعرانه✨
180 •
@sabadeavaz
خود را میان کاغذها بجای میگذارم
میان خطوط
میان نوشتههای ریز و درشتم؛
روزی اگر نبودم
مرا در این حوالی زنده بدارید،
زنی که از غزلوارههای زندگی
عاشقانه ها میگفت!
_الهه برزگر_
❤به خونه خوش اومدید!
✨یک سبد شاعرانه✨
167
عشق اول و دوم و سوم بهانه است؛
آدم فقط یک بار عمیقا عاشق میشود.
از همان هایی که بدون او نفست بالا نمی اید،
که شب ها بیخوابت میکند،
که اگر باشد خوبی و اگر نباشد خرابی،
از همان هایی که خیلی دوسش داری.
چنین کسی را هرگز رها نکنید. زیرا دیگر برای شما هیچکس مانند او نمی شود.
که اگر برود دیگر پیدا کردنش سخت است.
که دیگر نفست میگیرد و مُردگی می کنی.
غرور و حرف مردم و این بهانه هارا پشت گوش بیاندازید و رها ...
✨یک سبد شاعرانه✨
163
بی اعتنایی مرا بر بی مهری ام نگذار.
من فقط کمی زیاد عاشقم!
هنوز هم توجهت میبایست برای من خرج شود ..
چشمانت سمت و سوی مرا بنگرد..
اهنگ کلامت مرا بخواند..
میبینی؟!
من هنوز همان حسود سابقم.
هیچکس حق دوست داشتنت را ندارد.
تو انحصارا برای منی!
این را داد میزنم تا همه بفهمند..
بی اعتنایی میکنم این روزها تا شاید نبودنت را برای خودم توجیح کرده باشم..
که خودم را گول بزنم و راحت تر تحمل کنم که دارم از ب ...
✨یک سبد شاعرانه✨
159
مدام مینویسم و خط میزنم و تشویشم را پنهان می کنم تا نفهمند هنوز هم با خودم کنار نیامده ام؛
که سفت یقه ی زندگی ام را چسبیده ام تا بفهمم دارد با من و خودش چه میکند!!
از دید همه پنهان میشوم تا حرف و حدیث های این و آن به گوشم نرسد.
تا دلم را گول زده باشم که همه چیز سر جایش است! که خودم را بزنم به آن راه و یادم نیاید جای خالی ات با هیچ چیز پر نشده؛
و زورم فقط به کاغذ هایی برسد که در سکوت، به خط خطی های ...
✨یک سبد شاعرانه✨
156
⚜شعر سپید
پله پله تا کنج اسمان میدوم.
دخترکانِ شب می درخشند.
می نشینم لحظه ای
موهای کبودشان را میبافم.
تار به تار..
نت به نت..
می روند پی بازیگوشی.
خرس ها لای همین دشت کبود خفته اند.
می نشینم لحظه ای
موهای کبودشان را میبافم.
گوشه ای شاید روزنی
رو به دنیای دگر باز شود.
#الهه_برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
158
⚜شعر سپید
چند روزیست ، که در کنجِ سکوت
پای آن خلوتِ خاموشِ خیال
واژه ای گمشده است؛
که به آتش زدن هرچه که در دل دارم،
بجز از خنده گریزان باشد!
من به کوچیدن هر چیز که دلبسته ام عادت دارم؛
و به بی دغدغه پیمودن راهِ تو حسادت دارم..
سحری پیله به رفتارِ دلم میپیچم.
آنچنان تار که گرم..
آنچنان نرم که سخت..
و در این تنهایی،
دور خواهم شد از آن حادثه که، زندگی ام را برُبود؛
و به هنگامه ی خورشید به پروانه ...
✨یک سبد شاعرانه✨
145
میبارم و با اشک وضو میگیرم
با بی کسی ام دوباره خو میگیرم
بر قامت سجاده،به هنگام نماز
صدبار بیادت هر نفس میمیرم
در کالبدم هرآنچه دارم از توست
چندیست که از خودم دلگیرم
یاران همه رفتند و تو ماندی بامن
در عین جوانی ام قسم که پیرم
دستی به سرم بکش،هوا طوفان است
در ولوله های این جهان درگیرم..
#الهه_برزگر
@sabadeavaz
⚜التماس دعا⚜
✨یک سبد شاعرانه✨
142
من ناشیانه عکس میگیرم ازت
تو ماهرانه باز لبخندی بزن
این قاب با چشمای تو رنگی تره
برگردو روی غصه تلخندی بزن
عکاس میشم تاتو هستی پیش من
باید که خندت ثبت شه دیوونه وار
این خونه رو پر میکنم از عکس تو
یک عکس،صد عکس،شاید هم هزار!
#الهه_برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
138
یک چیزی بیخ گلویم مانده،
نه بالا می آید و نه پایین می رود.
مدت هاست دارم فکر می کنم از کِی تا به حال برهوت شده ام ؛
اما هرچه بیشتر می دوم بیشتر نمی رسم.
نمی دانم قضیه از چه قرار است.. که مدتیست خودم را گم و گور کرده ام.
هرچه می گردم نیست که نیست.
و حالا، سالهاست دلم برای خودم لک زده.
و تازه فهمیده ام ادم به درد بخوری بودم. می شد دوستم داشته باشم. اما ...
درست مثل تمام کلیشه ها، گاهی زود دیر می ...
✨یک سبد شاعرانه✨
149
شاعر نبودم این چنین حالا
از دوری ات غوغا نمی کردم
زخم دلم لاقل دوایی داشت
تهمت نمیخوردم که من سردم.
شاعر نبودم رفتنت، پاییز
هرقطره از یادت زمستان بود؟
یخ میزدم از این همه بی تو؟
تنهایی ام مرگ دل و جان بود؟
شاعر نبودم ساده تر میگشت.
یک ادم عادی که بی دل شد !
حالا تمامم زیر و رو گشته
از این تقلا، آب ها گِل شد!
شاعر نبودم میتوانستم
این رفتنت را هیچ پندارم
اما نشد، شاعر شدم،حالا
از آه و درد و مرگ ...
✨یک سبد شاعرانه✨
140
یک گوشه ی اتاق،
خاطرات تورا چیده ام روی هم ،
تا هربار نگاهم بیفتد و یادم بماند که محال شده ام!
یک ادمِ محال!
گاهی فکر میکنم حتی خودت هم نمیتوانی بفهمی چقدر اشفته ات هستم.
اخر اگر میدانستی که خاطراتت کنج اتاق جا خوش نکرده بود؛ رد پای قدم های تو تمام روحم را به تسخیر خودش وا می داشت.
گاها انقدر خسته میشوم از این زندگی
که داشتن تو جز از یک خیال شیرین چیز دیگری نیست؛
آن وقت میروم همه چیز را بهم میزنم ...
✨یک سبد شاعرانه✨
140
ابتدای این خیابان را برداشته ام و آرام بر خطوط سفیدش پا می گذارم.
سالهاست هر شب ، ادمهای این شهر غریبه ای را میبینند که به تنهایی از انجا عبور می کند و هر چند دفعه یکبار پالتوی مشکی بلندش را تا بیخ گوش هایش بالا می کشد.
سالهاست خو کرده ام به این ویرانی و هرشب می روم تا یکی از خاطراتم یادم بیاید و خودم را شکنجه کنم .
آخر، هر چیزی تاوانی دارد. و جرم من باور حادثه ای بود که گمان می کردم درست بوده. ...
✨یک سبد شاعرانه✨
150
واژه که کم می اورم ،می روم یک گوشه می نشینم و بُغ می کنم و مانند بچه ها منتظر می مانم بیایی بگویی " حالم خوب است یا نه" !
گاهی عجیب،روی دست خودم باد می کنم . آن وقت من میمانم و یک مشت 'من' که نمی دانم باید چکارش کنم.
این جور وقتها، بیا بنشین کنارم و آغوشت را به من بده.
فقط همین.. باور کن فقط همین!
بگذار یک دل سیر خوب نباشم.
نمی دانی خندیدن میان این خلق، چقدر خسته ام می کند..
بیا و بگذار با خ ...
✨یک سبد شاعرانه✨
152
گاهی میترسم از خودم..
گاهی مهربان بودن میشود بلای جان و مدام فرو می رود توی دلت.
درست مثل خنجر!
همانقدر تیز.. همانقدر بُرّنده..
اونوقت می روی یک گوشه می نشینی، زانویت را بغل می گیری و حالا گریه نکن کی گریه کن. تازه آن هم جوری هق میزنی که کسی نفهمد..
اما بجای سبک شدن، بیشتر دلت میگیرد از حماقت های خودت، که حتی تا همین لحظه هم ادامه داشته..
میدانی؟
آدمهای خوب، بد شدن بلد نیستند. هرچقدر هم که به ...
✨یک سبد شاعرانه✨
140
بر تنم رد تازیانه نشست
از هجوم بی وفایی ها
تک و تنها میان بوران شد
دل بیچاره از جدایی ها
کاش میشد که پر کشید و رفت
کوله باری میان شب ها بست
از میان این کویر خشک
جویباری عمیق پیدا کرد.
کاش میشد که پر کشید و رفت...
#الهه_برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
96
مدام می ایم و میروم و صدایت میزنم
و نگاهم که میکنی تمام معادلاتم بهم میریزد .
برای اذیت و آزار نیامده ام نه، فقط تمام مسیر را با خودم بالا و پایین کرده ام که کلام از کلام باز کنم و صدایتم بزنم ؛ آن هم نه برای از در و دیوار گفتن، برای اینکه تنها یک قدم نزدیک تر شوی و بگویی چکارت دارم اما ،
...اما نگاهم که میکنی هرچه بود و نبود را از یاد میبرم و مانند دیوانگان فقط زل میزنم به صورتت.
نمیدانم کی ...
✨یک سبد شاعرانه✨
83
میگویند تنهایی می ارزد به بودن باکسی که تو را میمیرانَد. تنهایی می ارزد به هزاران چیز و بعد می روند جلوی چشمانت دست طرفشان را می گیرند و می روند و تازه ،باز هم تکرار می کنند تنهایی می ارزد به فلان و به بسیار.
می ارزد!اما به خدا جان آدم در می رود وقتی دلت سرپناه بخواهد و فقط دیوارهای اتاقت جلویت نشسته باشند.
نمی شود کسی را مجبور کرد تنهایی مفرطش را بپذیرد وقتی شانه هایش زیر این مخروبه خم شده اند ...
✨یک سبد شاعرانه✨
81
برادر که نداشته باشی یعنی یک چیزی سر جایش نیست.
یعنی پایه ی شیطنت ها و ورجه وورجه هایت نیست.
یعنی کسی که به اعتماد او با خیال راحت حرفهای قلمبه سلمبه بزنی و مطمعن باشی پشتت ایستاده و محافظت بوده نیست.
یعنی اصلا کسی نیست که وقتی عاشق شدی بیاید بنشیند جلوی رویت و بگوید "آی آی خواهرکم چقدر بزرگ شده..".
اما این وسط دایی ها، درست شبیه برادر بزرگه ها هستند. آدم دلش میخواهد برود بپرد در آغوششان و سفت ...
✨یک سبد شاعرانه✨
72
زن بودن کار ساده ای نیست!
زن که باشی باید برای خوشایند دیگران زندگی کنی.
خیلی چیزها جرم میشود.
بلند بلند خندیدن.. تنها قدم زدن .. تک رنگ بودن.. خیلی چیزها...
زن که باشی باید بی کم و کاست، دختر حرف گوش کن پدرت باشی.
سنگ صبور مادرت باشی.
محافظ دل خواهر و برادرت باشی.
خدانکند اگر بگویی کمی تنهایت بگذارند. میشوی یک جانی که به جرم نامعلومی محکومت می کنند.
زن که باشی باید محرم راز همسر باشی.
سپس ماد ...
✨یک سبد شاعرانه✨
76
عشق فصلیست عمیق،
در چهارفصل خدا.
رنگ رخسارش زرد.
طرح پیراهنش از برگ طلایی و دوصد کوله ی غم بر شانه.
مردمان ، 'پاییز' می خوانندش!
و در این مسلکِ عشق ،
قانون، رسواییست.
روی پریشان کن و فریاد بزن ؛
که چه بسیار دل ها قربانیست.
عشق، پاییز است؛
دختری ریز وظریف،
مویِ پرپشت و بلند، دامنی سرخ و طلا.
می رود تا که به یلدا برسد.
می رود تا جایی،
بین دیواره ی یک فصل سپید،
چشم برهم بِنَهَد.
تا که یک سال د ...
✨یک سبد شاعرانه✨
71
ارزویی دارم ؛
ارزویی خوش و جذاب و عجیب.
لابلای پرِ این شب هامان،
هرزمان دل به تمنای رخ یاری رفت،
و در ان وقت که احوالاتت
پی حسرتی گرفت،
ارزویی دارم.
ارزویی خوش و جذاب و عجیب،
گر تفالی سر شب بر فالی
ناگهان از دل بی چاره زدی،
صاحب فال بگوید
که ' مسیحا نفسی می اید' .
#الهه_برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
74
بنشین ،میخواهم خوب نگاهت کنم.
بگذار یک دل سیر به تو خیره شوم.
نگو 'مگر ادم ندیده ای'..
ادم دیده ام، فقط در این حوالی ادمی که دوستش داشته باشم ندیده ام.
بنشین میخواهم خوب نگاهت کنم.این روزها دلم عجیب تنگ می شود. هرچقدر هم که کنارم باشی ،اگر یک لحظه دور شوی دلتنگت خواهم شد. هی بالا و پایین می کنم تا بگویم این اداها که میبینی یعنی انقدر دوستت دارم که ...
منظورم این است که انقدر میخواهمت که...
ببین ...
✨یک سبد شاعرانه✨
65
میان این همه ادم، بی اراده مدام به دنبالت می گردم. به تو که می رسم زندگی قفل می شود و من میمانم و یک دنیای مات و تویی که لبخند می پاشی به رویم.
عمیقا دلخوش می شوم از این لبخندی که به من اهدا می کنی و حس می کنم چقدر خوشبختم اما،
اما جایی گوشه و کنار دلم، بغض تمامم را میدزدَد و فکر می کنم اگر یک روز کنارم نباشی چقدر می میرم.
ارام می ایی به سویم. رو به رویم می ایستی. در چشمانم خیره میمانی و میپرسی: ...
✨یک سبد شاعرانه✨
64
یادم می اید دانشجو که بودم تنها یک کافی نت در نزدیکی دانشگاهمان وجود داشت و برای کپی و دیدن نمره هایمان که در سایت می رفت ،میبایست به همان یک جا می رفتیم. و همیشه ی خدا هم انجا شلوغ و پلوغ بود.
صاحب مغازه، مرد جوانی بود که هیچ وقت ندیدم در چشم کسی نگاهی بیاندازد یا لبخندی بزند. نزدیکی های عید کریسمس که میشد لباس سیاه تن می کرد و درختچه ی کاجی را می اورد و ان را تزیین می کرد. ان روزها کافی نت کوچک ...
✨یک سبد شاعرانه✨
55
دیدی توی جمع ، وقتی همه باهم دارن میگن و میخندن یکی یه گوشه وایساده و سر افکنده و با حسرت به بقیه نگاه می کنه؟!
اون ادم ، اون لحظه به این فکر می کنه که کاش کسی کنارش بود که مثل بقیه میگفتن و می خندیدن؛ کاش کسی بود که دستشو می گرفت؛ کاش کم رو نبود؛ کاش میتونست...
اینارو که دیدین خیلی گرم نگاهشون کنید و لبخند بزنید. مطمعن باشید حس خوبی که شما بهش میدید رو هرگز فراموش نمی کنه چون یاداوری می کنید که ...
✨یک سبد شاعرانه✨
56
گاهی ادم ترس بَرَش می دارد وقتی همه چیز آرام باشد.
وقتی دلهره ای نباشد برای داشتن. غصه ای نباشد برای خوردن. نگرانی نباشد برای کشیدن.
گاهی آرامش ترسناک ترین چیز دنیا می شود.
و انوقت است که برمی گردی به خودت طعنه ای میزنی و متاسف می شوی که یک عمر هوای مطبوع و ارام را سهم خودت از یک دنیای بزرگ ندانسته ای. انگار بلد نیستی چطور در ارامش زندگانی کنی، انقدر که لحظه هایت پر از طعم تلخ اضطراب بوده. و خ ...
✨یک سبد شاعرانه✨
58
فقط یکبار امتحان کن.
انقدر حالت را خوب می کند که حتی تصورش هم مشکل است. انگار اسمان ابی تر می شود. روز ، روشن تر و شب مخملی تر.
انوقت است که یک نفس عمیق می کشی، قطره اشکی که از این همه حس بی نظیر در وجودت رخنه کرده را کنار میزنی و عمیقا احساس می کنی چقدر خوشبختی.
مهربانی همین خوبِ روزگار ماست. به نرمی پر و لطافت رز . مهربان بودن انقدر خوب است که دم مسیحایی اش مرده زنده می کند. باور کن.. تو و ...
✨یک سبد شاعرانه✨
58
مرا جایی هست؛
جایی میان فراموشی سرنوشت،
میان هجوم لاابالی اشک
مرا جایی هست که از گیرودار هزاران آدم
در گوشه ی متروک خیالاتم میپیچم.
مرا جایی میان کثرت تنهاییِ یک روح خسته،
جایی لابلای منی که از من گریخته،
مرا جایی بر مرز گذشته و اینده هست.
جایی که اکنونم را ربوده،
و زیر خفقان ستارگان چشمک زنی
که هربار بیادم می اورند محال شده ام،
جایی میان منی که من نیستم خوابیده..
مرا جایی هست!!
جایی میان هجوم ...
✨یک سبد شاعرانه✨
56
طلوع میکنم !
از کشاکش سرمای زمستان
از غم پاییز
از داغدیدگی تابستان
و از طراوت بهار!
طلوع میکنم
از شروع یک صبح تر و تازه ،
از مجرای باریک اشعه ی افتاب
در لابلای تن درختان؛
از هرانچه که روییده در من.
طلوع میکنم در یک لیوان چای،
امیخته با عصاره ی لبخند .
از خیرگی یک زندگی تا غَلَیانِ مکنونات قلبی ام،
من در تو
طلوع میکنم.
در نَفَسی که قلبم را میسراید.
#الهه_برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
72
بگذار فریاد بکشند.
اینها چه میفهمند درد یعنی چه..
درد یعنی ساعت ها انتظارش را بکشی
آنوقت نیاید و زخم برداری..
یک زخم عفونی!
عاشق نشده اند بفهمند درد چیست.
دردی که از هرطرف دورش بزنی همان میشود که بود.
های مردم، ساکت بمانید.
باید صدایم به گوش خدا برسد.
اخر،
او نیامد.
#الهه_برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
57
میگریزم .
می گریزم از افسون مرگ اور تنهایی؛
از هجوم سکوت ؛
از کابوس های پر تکرار.
زیر اواز مهتاب
پوسته ی شب را خواهم شکافت
و از این افسون عبور خواهم کرد.
می گریزم .
می گریزم از انچه که تا کنون پنهان داشته ام ؛
از وحشت تنها ماندن ها.
و سپس
در گریزی بی بن بست،
در تو طلوع خواهم کرد.
#الهه_برزگر
@sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
57
خود را میان کاغذها بجای میگذارم.
میان خطوط.
میان نوشته های ریز و درشتم.
روزی اگر نبودم،
مرا در این حوالی زنده بدارید!
زنی که از غزلواره های زندگی،عاشقانه ها میگفت!
#الهه_برزگر
https://tt.me/sabadeavaz
✨یک سبد شاعرانه✨
72
این روزها که بازار شبکه های مجازی کساد شده ،خیلی هایمان فهمیده ایم از انچه که فکر می کردیم تنهاتریم.
سر بلند کردیم و دیدیم اطرافمان مخروبه ای از گذشته ها خوابیده که گردوغبار بر در و دیوارش هجوم اورده و شهری ساخته متروک و خالی از سکنه!!
و ناگهان تازیانه ی حقیقت بر صورتمان خورد و دردمان که آمد فهمیدیم هیچکس اطرافمان نیست. که جداً تنهاییم و دنیایمان را سکوت برداشته.
خودمان را به کدام راه بزنیم تا ب ...
✨یک سبد شاعرانه✨
65
دوستان عزیزم سلام. اینجا مشابه تلگرامه و هیچ گونه مشکلی نداره. یک سبد شاعرانه رو به اینجا منتقل کردیم تا راحت در خدمتتون باشیم. ❤
https://tt.me/sabadeavaz