مطرود آگاه
624
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم
حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و
من به دنبال تو یک عمر مسافر باشم
تو پری باشی و تا آنسوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم
قسمت این بود ، چرا از تو شکایت بکنم ؟!
یا در این قصه به دنبال مقصر باشم ؟
شاید اینگونه خدا خواست مرا زجر دهد
تا برازنده ی اسم خوش شاعر باشم
شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من
در پس پرده ی ...
مطرود آگاه
620
همیشه چیزهایی که نداشته ام را
بسیار دوست داشته ام
همچون تو!
که بسیار دوری
که بسیار ندارمت...
پابلو نرودا
مطرود آگاه
615
بگذار راز دلم را بدانی
تو را دوست دارم
آری تو را دوست دارم
و گر این سخن باورت نیست
اینک نگاه ستایشگرم از زبانم رساتر
مطرود آگاه
612
نگفتمت مَرو آنجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم
وگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقشبند سراپردهٔ رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفت ...
مطرود آگاه
599
وقتی آدم بفهمد كه به هر چیزی هر چقدر چندشآور میتواند عادت كند به این ضرورت پی میبرد كه باید همهی چیزهای عادی زندگیاش را وارسی كند.
جورج برنارد شاو
مطرود آگاه
859
مریضی ای که امیدواریم دوباره برگردد !!
در قرن 18 میلادی، کتاب خواندن بین نوجوانان تا حدی رواج پیدا کرده بود که خانوادها نگران شده بودند و بسیاری از مردم از آن به عنوان بیماری یا تب کتاب خوانی یاد می کردند.
🔥تــــاریــــخ ایـــــران🔥
@PERSIAN_History_7000_YEAR
مطرود آگاه
583
بگذار به
تمام زبانهایی
که میدانی
و نمیدانی بگویم
«تو را دوست دارم»
بگذار لغتنامه را زیرورو کنم
تا واژهای بیابم
هماندازهی اشتیاقم
به تو...
▪️نزار قبانی
مطرود آگاه
586
با صد هزار مردم
تنهایی
بی صد هزار مردم
تنهایی
رودکی
مطرود آگاه
600
با خنده گفت هنوزم مثل قبل فکر میکنی ؟ با کاتولیک ها چطوری ؟
گفتم : کاتولیک ها مرا عصبانی میکنند . چون مردم بی احساسی هستند .
خندید و پرسید : پروتستان ها چی ؟
گفتم : آنها با ور رفتن به وجدانشان ، آدم را نا خوش میکنند ...
در حالیکه هنوز میخدید گفت : خدانشناسان چه ؟
گفتم : آنها آدم را به دهن دره می اندازند و چون همیشه فقط از خدا حرف میزنند."
هاینریش بل
از کتاب "عقاید یک دلقک"
مطرود آگاه
569
گیسو مفشان،
توبه ی ما را مشکن
چون توبه ی عاشقان
به مویی بند است
مطرود آگاه
602
هر چقدر که یک بیماری خطرناکتر و شایعتر باشد شناخت و مقابله با آن ضروریتر است.
اما بیشعوری مهلکترین عارضهی کل تاریخ بشریت است که تاکنون راهکاری علمی برای مقابله با آن ارايه نشده است.
بیشوری حماقت نیست و بیشتر بیشعورها نه تنها احمق نیستند که نسبت به مردم عادی از هوش و استعداد بالاتری برخوردارند.
خودخواهی وقاحت و تعرض آگاهانه به حقوق دیگران که بُنمایههای بیشعوری هستند بیشتر از سوی کسانی ا ...
مطرود آگاه
539
Mohammad Motamedi - Hala Ke Miravi (320).mp3
mp3
9,23 Мб
مطرود آگاه
514
سوال واقعی این نیست که
آیا زندگی بعد مرگ وجود دارد
سوال واقعی این است که
آیا قبل از مرگ زندگی کرده ای...؟
اشو
مطرود آگاه
520
در حسرتِ زندگیِ دیگران بودن
برای این است که از بیرون که نگاه میکنی،
زندگیِ دیگران یک کل است که وحدت دارد
اما زندگیِ خودمان، که از درون نگاهش میکنیم،
همهاش تکهتکه و پارهپاره به نظر میآید
و ما هنوز هم در پیِ سرابِ وحدت میدویم ...
📕 کتاب: یادداشت ها
✍🏻 اثر: آلبر کامو
مطرود آگاه
530
موهایم را بباف
مثل عشقی
که در تار و پود جانم بافته ای...
سوده رحمانی
جانم فدای زلف تو
آن دم که پرسمت
کاين چيست، موی بافته؟
گویی که دام توست...
اميرخسرو دهلوی
مطرود آگاه
515
تو به تحریکِ فلک، فتنهیِ دورانِ منی!
من به تصدیقِ نظر، محوِ تماشایِ توام...
فروغی بسطامی
مطرود آگاه
497
از کسانی که همه چیز را
محاسبه می کنند بترس
و هرگز قلبت را
در اختیار آنها نگذار
آنها حساب عشقی که نثار تو
می کنند را نیز دارند
و روزی آن را با تو
تسویه می کنند....
آنا گاوالدا
مطرود آگاه
508
تو مَبین که خاکم
از خستگی و شکستگی ها
تو بِخواه تا بسویت
ز هوا سبک تر آیم ...
حسین منزوی
مطرود آگاه
535
من؛
من با صدای نفس کشیدنت هم
عاشقی می کنم
حتی اگر آرام و بی صدا
خودم را بگذارم در دستهات
و بروم
حتی وقتی از کنارت رد شوم
برای پرت نشدن حواست
بوی تنت را پُک بزنم
نه!
تو را با هیچ چیز عوض نمیکنم
حتی با زندگی
عباس معروفی
مطرود آگاه
537
آدم که دلش بگیرد،
دردش را به کدام پنجره بگوید
که دهانش پیش هر غریبهای باز نشود...؟
لیلا کردبچه
مطرود آگاه
483
دوستت دارم
و چقدر توضیح دادن حرفهای ساده سخت است
مطرود آگاه
473
دنیا دارد از شعرهای عاشقانه
تهی می شود...
و مردم نمی دانند چگونه می شود
بی هیچ واژه ای
کسی را که این همه دور است،
این همه دوست داشت.؟!
لیلا کردبچه
مطرود آگاه
501
تا آینه رفتم
که بگیرم خبر از تو
دیدم که در آن آینه هم
جز تو کسی نیست...
هوشنگ ابتهاج
مطرود آگاه
518
گناهم چیست جز عشق تو روی از من چه میپوشی؟
زبانم را نمی فهمی نگاهم را نمی بینی
ز اشکم بی خبر ماندی و آهم را نمی بینی
سخن ها خفته در چشمم نگاهم صد زبان دارد
سیه چشما! مگر طرز نگاهم را نمی بینی
سیه مژگان من! موی سپیدم را نگاهی کن
سپید اندام من! روز سیاهم را نمی بینی
پریشانم ! دل حسرت نصیبم را نمی جویی
پشیمانم ! نگاه عذر خواهم را نمی بینی
گناهم چیست جز عشق تو روی از من چه میپوشی؟
مگر ای ماه! چ ...
مطرود آگاه
516
دوستت دارم
اما نمىتوانى مرا در بند کنى
همچنانکه آبشار نتوانست
همچنانکه دریاچه و ابر نتوانستند
و بند آب نتوانست
پس مرا دوست بدار
آنچنان که هستم
و در به بند کشیدن روح و نگاه من
مکوش!
مرا بپذیر آنچنان که هستم.
غادة السمان
مطرود آگاه
536
یقین دارم کسی ظرف دعا
را جابه جا کرده
"تو" را من آرزو کردم،
کسی دیگر "تو" را دارد!
علی صفری
مطرود آگاه
518
وقتی کلمات ناتوانند
بگذار تو را با سکوت بگویم...
نزار قبانی
مطرود آگاه
554
زیباترین حرفت را بگو
شکنجهی پنهانِ سکوتت را آشکاره کن
و هراس مدار از آن که بگویند
ترانهیی بیهوده میخوانید؛
چرا که ترانهی ما
ترانهی بیهودگی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست.
حتا بگذار آفتاب نیز بر نیاید
به خاطرِ فردای ما اگر
بر ماش منتی ست؛
چرا که عشق
خود فرداست
خود همیشه است.
احمد شاملو
مطرود آگاه
818
تا وزیر پرورش آموزگاری دید گفت
حالتان خوب است و انگاری غمی در کار نیست؟
گفت آقای وزیر از حال فرهنگی نپرس
چونکه حال تابلوی ما حاجت اظهار نیست
گفت حرفی ، شِکوهای ، چیزی اگر داری بگو
گفت بسیار است امّا جرأت اقرار نیست
گفت شب ها از غم مردم نمیخوابیم ما
گفت جز آقا پُلیسه شب کسی بیدار نیست
گفتم اوضاع حقوقت در چه حدی هست؟ گفت؛
صفرهای فیش من مانند تو بسیار نیست
گفت دولت گفته که پایین کشیده نِرخ ...
مطرود آگاه
527
بس که خوردم غم تو روزه ی من باطل شد
نرخ کفاره ی این خوردن عمدی چند است؟
مطرود آگاه
535
روزه دارم من و افطارم ازآن لعل لبست
آری افطار رطب در رمضان مستحب است
مطرود آگاه
512
بارها افطار خود را قبل موعد خورده ام
بسکه از زیبایی ات الله اکبر گفته اند
مطرود آگاه
509
ماه من طایفه ی روزه بگیران چه کنند
شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی
مطرود آگاه
491
زان می عشق کزو پخته شود هر خامی
گر چه ماه رمضان است، بیاور جامی
مطرود آگاه
490
روزه ی هجر تو از پای بیانداخت مرا
کی شود با رطب وصل تو افطار کنم
مطرود آگاه
503
من فکر میکنم
هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ
احساس میکنم
در بدترین دقایق این شام مرگزای
چندینهزار چشمه خورشید در دلم
می جوشد از یقین
احساس میکنم
در هر کنار و گوشۀ این شورهزار یأس
چندینهزار جنگل شاداب، ناگهان
میروید از زمین...
احمد شاملو
.
مطرود آگاه
529
گاهی دوستت دارم
و گاهی دوست ترت می دارم..
میانگین را که
در نظر بگیری
دیوانه ات هستم
مطرود آگاه
597
چشمهایم را میبندم و
از یک تا هزار میشمارم
امّآ چیزی عوض نمیشود؛
نه سرزمینم،
نه کلماتم
حالا تو هی بنشین و سوزندوزی کن
روی این پردهها
برای خانهای که نداریم
دلتنگی کن،
بهانه بگیر
برای کسیکه نمیدانی کیست...
بههم نگاه میکنیم
بیآنکه حرفی بزنیم
به خواب میرویم
بیآنکه یکدیگر را بوسیده باشیم
جواد گنجعلی
مطرود آگاه
586
مرا جوری در آغوش بگیر
که انگار فردا میمیرم!
و فردا چطور ؟!
جوری در آغوشم بگیر
که انگار از مرگ بازگشتهام!
نزار قبانی
مطرود آگاه
525
تلخ منم...
همچون چای سرد
که ساعات طولانی نگاهش کرده باشی
و ننوشیده باشی
تلخ منم!
چای یخ
که هیچ کس ندارد
هوسش را...
سیدعلی صالحی
مطرود آگاه
575
فروردین
دارد تمام می شود ،
اولین باران بهار را که نبوده ای ...
خودت را
به اولین
شکوفهی اردیبهشت برسان ...
می دانی که ؛
اردیبهشت بی تو بهشت نمیشود
مطرود آگاه
512
جهنم یعنی؛
وابستگی به قضاوت دیگران،
افراد بسیار زیادی در جهان هستند که
در جهنم به سر می برند
زیرا سخت وابسته به داوری دیگرانند.
ژان پل سارتر