مطرود آگاه

898
شرحی ز حال و حالی ز شرح نیست
مطرود آگاه
655
تاریخ، تعدادِ مردگانش را رُند می‌کند . هِزار و یک نفر تبدیل می‌شود به هزار نفر گویی آن یک نفر هرگِز وجود نداشته است... رند نکنیم این رقم را 366 366 366
مطرود آگاه
654
غم انگیزترین انسان ها کسانی هستند که برداشت دیگران برایشان زیادی مهم است... پابلو پیکاسو
مطرود آگاه
674
تو را به اندازه همه ی ظلم های جمهوری اسلامی، دوست دارم
مطرود آگاه
674
گندم را دزدیده بودند صدای اعتراض ‌ها بلند شد ، نان بین مردم پخش کردند اعتراض‌ها خاموش شد! این جماعت فقط به دنبال سیر کردن شکم خود هستند نه گرفتن حق ‌شان ! برتولت برشت
مطرود آگاه
707
اگرعشق آخرین عبادت ما نیست پس آمده ایم اینجا برای کدام درد بی شفا شعر بخوانیم و باز به خانه برگردیم؟ سیدعلی صالحی
مطرود آگاه
666
پرسیدی چگونه دوستت دارم ؟ گفتم! پرنده‌ای عاشقم ڪه از برخورد گلوله‌ای به سینه‌اَم، تا مرگ بیشتر از چند ثانیه طول نمی‌ڪشد و همان چند ثانیه را به تو فڪر خواهم ڪرد آريا معصومى
مطرود آگاه
693
‌ من گنهکارم آری جرم من هم عاشقی ست آری اما آنکه آدم هست و عاشق نیست ، کیست ؟ زندگی بی عشق اگر باشد همان جان کندن است دم به دم جان کندن ای دل کار دشواریست ، نیست ؟ قیصر امین پور
مطرود آگاه
664
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست عمریست در هوای تو می سوزم و خوشم شهریار
مطرود آگاه
688
بگذار که درحسرت دیدار بمیرم درحسرت دیدار تو بگذار بمیرم دشوار بود مردن و روی تو ندیدن بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ در وحشت و اندوه شب تار بمیرم بگذارکه چون شمع کنم پیکر خود آب در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم می میرم از این درد که جان دگرم نیست تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم تا بوده ام، ای دوست، وفادار تو بودم بگذار بدانگونه وفادار بمیرم بانو سیمین بهبهانی
مطرود آگاه
691
من به تو مربوطم و تصورم این است که چیز زیادی نمی‌خواهم اگر بخش کوچکی از قلب تو را می‌خواهم و دقیقۀ کوتاهی از دست‌هایت را تا بعدها بگویم: روزی پوست من بسیار خوشبخت بوده است لیلا کردبچه
مطرود آگاه
705
من از میان همه شما منتظر کسی بودم که نیامد ... نیامدن هزار بهانه می‌خواست و آمدن یکی دلتنگت بودم ...! سید علی صالحی
مطرود آگاه
691
اولین بار که بخواهم بگویم دوستت دارم خیلى سخت است تب مى‌کنم ، عرق مى‌کنم ، مى‌لرزم ، جان مى‌دهم هزار بار ، مى‌میرم و زنده مى‌شوم پیش چشم‌هاى تو تا بگویم : دوستت دارم ... اولین بار که بخواهم بگویم دوستت دارم ؛ خیلى سخت است آخرین بار آن از همیشه سخت‌تر است شل سیلور استاین
مطرود آگاه
689
آن‌قدر خاطره دارم که گاهی فکر می‌کنم چقدر پیرم! وقتی چشم‌هایم را می بندم و انگشتان پایم به منقلِ زیر کرسی مادربزرگ می‌چسبد وقتی از رادیو، هر قصه‌ای می‌شنوم، ظهر جمعه می‌شود و چای، از مزارع سیلان تا قهوه‌خانه‌های لاهیجان تنها در استکان‌های کمر باریک، ...
و من در پهناورترین سیاهی سینه ام گم شدم دیگر نیازی به دوره کردن ندارم زودتر بیا
مطرود آگاه
699
آن‌قدر خاطره دارم که گاهی فکر می‌کنم چقدر پیرم! وقتی چشم‌هایم را می بندم و انگشتان پایم به منقلِ زیر کرسی مادربزرگ می‌چسبد وقتی از رادیو، هر قصه‌ای می‌شنوم، ظهر جمعه می‌شود و چای، از مزارع سیلان تا قهوه‌خانه‌های لاهیجان تنها در استکان‌های کمر باریک، طعم چای می‌دهد چشم‌هایم را می‌بندم و صدبار جریمه می‌شوم خط می‌خورم و درخت انارِ خانه دلش خون می‌شود همین‌که می‌فهمد مدیر مدرسه از شاخه‎‌هایش چوب فلک ...
مطرود آگاه
692
من میتوانم؛ جای سیگار , نقاشی بکشم با دوغ مست کنم با وسایل خانه تمام شب را تانگو برقصم و به جای تو بالشتک دوران کودکی ام را در آغوش بگیرم.   تو برای فراموش کردن کسی که بی نظیر دوستت داشت چه خواهی کرد؟
مطرود آگاه
798
ابوبکر بغدادیت کجاست؟ ابوبکر بغدادی یک فرد نیست، یک تفکر است. ابوبکر بغدادی یک اسم نیست، یک رسم است. بغدادی را می توان کشت اما تفکرش را نه، اسم را می توان عوض کرد، رسم را اما نه. هر کس در خاورمیانه باید از خودش بپرسد چرا این همه ابوبکر بغدادی روی سلول های مغز من نشسته اند و اینها از کی خلیفه شدند ؟! هر کس باید از خودش بپرسد من چگونه می توانم بی کُشت و کشتار و بی جنگ و خونریزی این خلفا را مع ...
مطرود آگاه
943
ای جان و جهان! جان و جهان گم کردم ای ماه! زمین و آسمان گم کردم می بر کف من منه، بنه بر دهنم کز مستی تو راه دهان گم کردم مولانا
مطرود آگاه
672
لحظه ی دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام ، مستم باز می لرزد ، دلم ، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ های ، نپریشی صفای زلفکم را ، دست و آبرویم را نریزی ، دل ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است مهدی اخوان ثالث
مطرود آگاه
674
‌ هنگامی که ملتی در حال نابود شدن است، هنگامی که ایمان به آزادی از بین رفته است، هنگامی که امیدی به آینده نیست، بی شک خدای آن قوم باید تغییر کند ! فریدریش نیچه دجال
مطرود آگاه
666
تو می‌توانی دریایی‌‌که ماهیانش مرده‌اند را دریا بدانی یا جنگلی‌که پرندگانش پریده‌اند را جنگل، من امّا نمی‌توانم بعد از این‌همه‌ ‌سال به چیزی‌که در سینه‌ات فقط می‌تپد، بگویم قلب تو می‌توانی با شستن دست‌هایت، زمان را به عقب برگردانی و ببینی چیزی از دست نداده‌ای و من چقدر ساده بودم آن‌سال‌ها که هربار نوازشت می‌کردم، انگشتانم را نمی‌شمردم (و دست‌هایم؛ این کارگران سادۀ ابله با هر نوازش، آجربه‌آجر ا ...
مطرود آگاه
653
چه فرق می‌کند به کدام لهجه درد می‌کشم هربار «دوستت دارم» مرا یاد شکم‌های برآمده می‌اندازد و فکر می‌کنم باید به‌جای عشق برای دکمه‌هایم دلیل محکم‌تری می‌آوردم زن زاییده نمی‌شود، ساخته می‌شود و دختری‌که صدای گریه‌های عروسک تازه‌اش از تمام شریان‌هایش عبور می‌کند، چه دیر می‌فهمد اگر گل‌های چادرِ مادرش را محکم‌تر بو می‌کرد هیچ‌وقت گم نمی‌شد و چه زود یاد می‌گیرد لالایی‌های تازه‌اش را خرج آجرهای خانه‌اش ...
مطرود آگاه
653
‏همه چیز از جایی شروع شد که گفتی دوستم داری.... گاهی برای یک عمر بلاتکلیفی بهانه‌ای کافیست! لیلاکردبچه
مطرود آگاه
631
چه انتظار بزرگی‌ست اینکه بدانی پشت هر دوستت دارم چقدر دوستت دارم!! لیلا کردبچه
مطرود آگاه
677
دنیا هم که مال تو باشد، تا زمانی که درون قلب یک زن جایی نداشته باشی، تا درون آوازهای عاشقانه زنی زندگی نکنی و سهمی از دلشوره‌هایش نداشته باشی، فقیرترین مرد دنیایی! شکسپیر
مطرود آگاه
666
. دوباره تورا خواهم بوسید با همین لب‌هایی که قاطعانه می‌گویند: «دوباره تورا خواهم بوسید»، دوباره تورا خواهم بوسید و این‌بار طوری روی پا بلند خواهم شد که دیگر بازگشتم به زمین ممکن نباشد!! لیلا کردبچه
مطرود آگاه
646
بودنت زیباست مثل تابیدن آفتاب بر ساقه‌های تُرد بابونه ماه در آغوش تو به خواب می‌رود و خورشید با چشم‌های تو بیدار می‌شود!! عباس معروفی
مطرود آگاه
876
. این شعر را همین حالا بخوان وگرنه بعدها باورت نمی‌شود هنگام سرودنش چگونه دیوانه‌وار عاشقت بودم همین حالا بخوان این شعر را که ساختار محکمی ندارد و مثل شانه‌های تو هربار گریه می‌کنم می‌لرزد، هربار گریه می‌کنم، و خاطرۀ چشم‌هایت از پیراهن خیس فصل چکه می‌کند... لیلا کردبچه
مطرود آگاه
668
دوست دارم صدایت بزنم بگویی جانم آرام بپرسم تو از کجا پیدایت شد؟ لبخند که میزنی اشک امانم نمی دهد! دلم میسوزد از سالهایی که نداشتمت!
مطرود آگاه
629
می خواهمت، که خواستنی تر ز هر کسی کو واژه ای که ساده تر از این بیان کنم؟ سیمین بهبهانی
مطرود آگاه
647
kebrit.MP3
داستان" کبریت" اثر احسان عبدی پور قول میدم هر سلیقه ای که داشته باشید، ازش لذت می برید🌷
مطرود آگاه
992
خواب هایم بوی تن تو را می دهد نکند آن دورترها نیمه شب در آغوشم می گیری...؟ فدریکو لورکا
مطرود آگاه
638
در سرزمینی به دنیا آمدم که در آن، مفاهیمِ آزادی و حقوقِ بشر و مِهر و عطوفتِ انسانی، خوار و خلافِ قانون شمرده می‌شود. در هر بُرهه‌ای از تاریخ، دولتی ریاکار بر سرِ کار می‌آید، دیوار هایِ این زندانِ بزرگ را ...
چه درد آشنایی
مطرود آگاه
689
در سرزمینی به دنیا آمدم که در آن، مفاهیمِ آزادی و حقوقِ بشر و مِهر و عطوفتِ انسانی، خوار و خلافِ قانون شمرده می‌شود. در هر بُرهه‌ای از تاریخ، دولتی ریاکار بر سرِ کار می‌آید، دیوار هایِ این زندانِ بزرگ را رنگی شاد و چشم‌نواز می‌زند و اعطایِ حقوقِ معمول در ممالکِ سعادتمند را به رعایایِ خود در بوق و کرنا اعلام می‌کند، اما مزه‌یِ این حقوق یا فقط به زندانیان چشانده می‌شود و یا در خود چیزی دارند که حتی ...
مطرود آگاه
624
اینجا مهم نیست کجاست بی تو همه جا دور است...
مطرود آگاه
651
به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام دل تورا می طلبد دیده تورا می جوید...! صائب تبریزی
مطرود آگاه
672
برای قلبم چه طرحی بریزم تا عاشقت نباشد؟ لبانم را چه بیاموزم که تو را نبوسد و طاقتم را که دندان بر جگر بگذارد؟ به شعرم چه بگویم که منتظرم باشد تا بعد؟ و حال آنکه روزی که تو را نبینم بی نهایت است... نزار قبانی
مطرود آگاه
830
می‌خواهمت نمی‌دانم که بودم! که خواهم بود و چه می‌شوم! اما می‌خواهمت تا نهایت ویرانی... نزار قبانی
مطرود آگاه
879
به "دوست داشتنت" متهمم به این جرم افتخار می‌ کنم و به فراموش نکردنت و آرزویم این است که مجازاتم حبسِ ابد در گردشِ خونِ تو باشد غاده السمان
مطرود آگاه
627
کاش ماه بودی؛ همین‌اندازه زیبا، همین‌اندازه دور، اما می‌توانستم هرشب ببینمت...
مطرود آگاه
599
من از تو می مردم اما تو زندگانی من بودی... فروغ فرخزاد
مطرود آگاه
818
آنقدر دعا کردم تا پرنده شدم اما حالا که این همه راه را بسوی تو پر زده ام تو قیچی بدست در پرچین نشسته ای غافل از اینکه من تو را بیشتر از پرهایم دوست دارم
مطرود آگاه
790
. اگر می‌خواهی از حال من بدانی، سخت نیست! تصور کسی را که هر روز چند بار و هر‌ بار چند ساعت، روبروی پنجره می‌ایستد ...! و کسی که نیست را به خاطر می‌آورد کسی که نیست، کسی که هست را از پای در می‌آورد ...! گروس عبدالملکیان
مطرود آگاه
838
تو را چون آرزوهایم ، همیشه دوست خواهم داشت ...! محمد علی بهمنی
مطرود آگاه
691
گیریم تا آخر عُمر تنها بمانی و شریکی برای زندگیت پیدا نکنی! تحمل این موضوع، بسیار آسان‌تر از آنست که شب و روز با کسی سر و کار داشته باشی، که حتی یکی از هزاران حرف تو را نمی‌فهمد...! جورج اورول
مطرود آگاه
627
با هم باشید اما بگذارید در با هم بودن شما فاصله‌ای باشد و نسیم در میان شما بوزد. یکدیگر را دوست بدارید اما از عشق زندانی برای یکدیگر نسازید، همچون تارهای عود باشید که جدا از هم، اما با یک نوا مترنم می‌شوند. قلب‌هایتان را به هم هدیه کنید اما یکدیگر را به اسارت در نیاورید، در کنار یکدیگر باشید اما نه چندان نزدیک؛ زیرا ستون‌های معبد، دور از هم قرار دارند و درخت بلوط و سرو در سایه یکدیگر رشد نمی‌کنند. ...
مطرود آگاه
778
. چگونه فکر می کنی پنهانی و به چشم نمی آیی؟ تو که قطره بارانی بر پیراهنم دکمه طلایی بر آستینم کتاب کوچکی در دستانم و زخم کهنه ای بر گوشه ی لبم مردم از عطر لباسم می فهمند که معشوقم تویی از عطر تنم می فهمند که با من بوده ای از بازوی به خواب رفته ام می فهمند که زیر سر تو بوده است... نزار قبانی
مطرود آگاه
786
آیا ما سزاوار بودیم تمام خیابان را در باران برویم ؛ و در انتهای خیابان ، کسی در انتظار ما نباشد …؟! احمدرضا احمدی
مطرود آگاه
700
طعنه ی خلق و جفای فلک و جور رقیب همه هیچند اگر یار موافق باشد شوریده شیرازی