💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌

12532
دلنوشته حرف دل داستان کوتاه دیالوگ های ماندگار شعر های زیبا تکست های ناب اشعار ناب بدون تبلیغات آزار دهنده این کانال ادامه دهنده ی کافه تنهایی با 470000ممبر در تلگرام است ارتباط با ادمین @Abolfazl_asadi1997
Open in app
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
245
ما تهشو ديديم واسه همين يه گوشه تو سكوت نظاره گر تازه به دوران رسيدگي بعضی ها هستيم!
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
216
اشکها خشک میشن اما غم غرقت میکنه.
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
201
𝒚𝒆 𝒎𝒐𝒔𝒉𝒕 𝒌𝒉𝒂𝒕𝒓𝒆 𝒔𝒉𝒐𝒅𝒊𝒎 𝒐𝒇𝒕𝒂𝒅𝒊𝒎 𝒕𝒐 𝒓𝒐𝒚𝒂𝒚 𝒉𝒂𝒎 ی‍‌ه م‍‌ش‍‌ت خ‍‌اط‍‌ر؏ ش‍‌دی‍‌م ا‍‌ف‍‌ت‍‌ادی‍‌م‌ ت‍‌و روی‍‌ای ه‍‌م-..͜ '
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
164
ب کسی اعتماد نکن،چون حتی سایه ی گل سفید رنگ هم سیاهه..
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
165
هیچوقت آدم نصیحت پذیری نبودم همیشه دوست داشتم خودم هرکاریو با عقل خودم انجام بدم حتی اگه اشتباه بود؛خودم خودمو بسازم نه نصیحتای بقیه!
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
156
فاز نبودن برمیدارید نمیگید از بچگی بما گفتن جای خالی را با گزینه مناسب پر کنید؟! 🥀✌️
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
168
ادما می‌تونن خیلی مهربون توی چشمات نگاه کنن و به چیز دیگه فکر کنن؛ می‌تونن دستاتو بگیرن ولی از پشت بهت خنجر بزنن، می‌تونن ارومت کنن و خودشون یه زخم بدتر از قبلی بزنن، همیشه می‌تونن از اعتمادت سو استفاده کنن حتی وقتی توی اغوششونی، این معنیش این نیست ک همه ادما بدن، معنیش اینه که هرکسی دستتو گرفت نمی‌خواد بلندت کنه نمی‌خواد کمکت کنه. شاید بعضیا فقط بخوان انقد دستتو بگیرن تا وقتی‌ ولش کردن با خ ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
156
بعضی ها عجیب خوبند، یادشان که می افتی روحت جانی دوباره میگیرد. یادشان که می افتی بی اراده لبخند به لبانت مینشیند بعضی ها را کم میبینی و حتی اگر نبینی باز با تو هستند، بعضی ها عجیب می آیند و عجیب تر انکه دیگر نمیروند حتی وقتی که از کنارت رفته اند، میمانند؛ لبخندشان... تصویرشان... صدایشان... حرفهایشان... همه را پیشت امانت میگذارند و تو میمانی و یاد و آرزوی دیدار دوباره آنها. بعضی ها عجیب خوب ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
257
مریم قهرمانلو یه جا مینویسه بعد از رفتنت نسبت به هر چیزی دلهره دارم ! به باز شدن در ، زنگ تلفن ، پیامک گوشی ، صدای آشنا ، نم باران ، راه همیشگی ، دلهره هایی که هیچ کدامشان تو نیستی ... !
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
251
یه چیزایی تو زندگی دیگه مثل قبل نمیشه، مث اولین باری که دلت رو به غرورت ترجیح دادي و هردوش شکست.
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
234
ولی به این فکر کنین که اگه هیچکس نقش بازی نمیکرد؛ چقد دنیا جای قشنگتری میشد. ‌‌
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
282
جاده شمال ،یک کلبه ی جنگلی ، دو تا صندلی ، مه ،صدای سوختن چوب ….تاریکی ،کمی مستی و صدای قشنگ خوندن یار ……♥️♥️
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
277
با کسی باش که اگر یک روز بدترین آدم دنیا بشی بازم بخوادت وگرنه مدعی تو عشق زیاده
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
264
هر آدمی باید یکی رو داشته باشه که به جای دوست دارم مثل داریوش بهش بگه ……ببین ،تمام من شدی
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
259
به کسی که دوستش دارید نگید دوستت دارم ….بگید ؛باورت دارم باورم کن 🥺
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
695
‍ به #دشمنانت ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺭ ﻓﺮﺻﺖ‌ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﻭﺳﺖ‌ ﺷﻮﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ #ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺖ ﯾﮏ‌ ﻓﺮﺻﺖ ﻫﻢ ﻧﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺷﻮﻧﺪ! ﺯﯾﺮﺍ ﺩﻭﺳﺘﺎنت جای #ﻋﻤﯿﻖِ_ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ_ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺩﻗﯿﻖ میدﺍﻧﻨﺪ... ‍‌ ♥️ ...
ارسالی اناهید
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
611
‍ به #دشمنانت ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺭ ﻓﺮﺻﺖ‌ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﻭﺳﺖ‌ ﺷﻮﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ #ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺖ ﯾﮏ‌ ﻓﺮﺻﺖ ﻫﻢ ﻧﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺷﻮﻧﺪ! ﺯﯾﺮﺍ ﺩﻭﺳﺘﺎنت جای #ﻋﻤﯿﻖِ_ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ_ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺩﻗﯿﻖ میدﺍﻧﻨﺪ... ‍‌ ♥️
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
659
‏یه روزی تو زندگی هرکس یه نفر میره که بعد از رفتنش بقیه رفتن ها رو خیلی راحت تر میشه تحمل کرد ، به قول رشیدی سمرقندی: چون بی تو گذشت ، بگذرد بی دگران :)
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
966

AUDIO-2022-03-23-09-09-46.mp3

mp3
Shayan Jahanshahi - Che Ghashang
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
647
سلامتی ‌‌اونایی که ما رو واسه خودمون میخوان نه واسه‌‌ اون چیزایی که خودشون از ما میخوان!!
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
610
رفتن همیشه آسونه اونی که بهت موندن یاد میده ارزش دوستداشتن داره؛) ‌
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
773
‏هیچوقت نگید "نمیتونه مثل من پیدا کنه" کسی که شما رو ترک کرد هیچوقت دنبال یکی مثل شما نمیگرده
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
681
گاهی آدم می ماند بین بودن یا نبودن ؛ به رفتن که فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی، می خواهی بمانی رفتاری می بینی که انگار باید بروی..! و این بلاتکلیفی خودش کلی جهنم است
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
636
شده دلتون بخواد یه عضو از بدنتونو دربیارید بندازید بیرون، مثلا مغزی که کارش فقط شده مرور خاطرات...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
1118
اشرف ، که جان تازه ای گرفته بود ، دستورات لازم را برای گرفتن بهترین آرایش های جنگی و استقرار واحد های توپخانه و ایجاد سنگرهای دفاعی صادر ، و منتظر ورود نادر شد انتظار اشرف مدت زیادی بطول نینجامید و گرد و غبار و سیاهی سپاه نادر ، با بوق و کرنا و همهمه و فریادهای رعد آسا ، به مورچه خورت رسیدند و بلافاصله بدستور نادر ، در سه کیلومتری لشگر اشرف ، مستقر و شروع به گرفتن آرایش های معمول جنگی کردند ب ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
856
نادر پس از پنج روز به محل استقرار اشرف درآمد ، و با بررسی محل نیروهایش را به چهار قسمت تقسیم کرد و دستور داد که از سه قسمت تنگه را محاصره کنند و آهسته ، شروع به پیشروی به سمت تنگه نمایند ، سپس شخصا فرماندهی سخت ترین قسمت نبرد را برگزید و با پانصد نفر شبانه تنگه را دور زدند و در جائی مخفی شدند و از پشت تنگه ، منتطر حمله یکی از طرفین جنگ شدند اشرف افغان که دید نیروهای نادر با احتیاط تمام و آهستگی ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
694
🛑 زندگی نامه نادر شاه‌ افشار 🔺 پسر شمشیر ، سردار نا آرام *قسمت دهم* نادر پس از حضور در سراپرده شاهی در مشهد مطلع شد ، اشرف افغان که از لشگر کشی نادر به افغانستان و شکست یارانش مطلع شده و احساس خطر کرده لشگر چهل هزار نفره ای تدارک دیده تا ابتدا به مشهد آمده و پس از یکسره کردن کار شاه تهماسب سرگردان ، که اینک به همت او ، دارای اعتباری گردیده ، افغانستان را که اینک در چنگ سپهسالار شاه تهماسب ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
605
کنندگان نادر شتافته ، ابتدا آنها را متفرق و سپس خود را به نادر رسانده و با خواهش و بعد با التماس و زاری به پای وی افتاده و از وی خواست که جنگ را به سرداران خود واگذارد و خود به فرماندهی بپردازد که طبق معمول با مخالفت نادر روبرو شد و نادر فقط به بستن زخم پای خود رضایت داد و سپس ، بلافاصله اسبی طلبید ، و روز از نو و روزی از نو ، نادر مجددا با همان نعره های تندر آسا ، به رویاروئی با دشمن شتافت سپا ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
525
🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار 🔺 فرزند شمشیر ، سردار نا آرام *قسمت نهم* شاه تهماسب که از شکست ملک محمود سیستانی اطلاع یافته بود پس از ورود نادر به اردوی شاهی ، وی را تکریم و احترام کرده و به پاس خدماتش ، وی را بعنوان سپهسالار لشگر خویش (وزیر جنگ) معرفی و مفتخر کرد ، نادر نیز به نشانه قدر دانی از اعتماد شاه تهماسب ، قول داد تا جان خود را در راه خدمت به پادشاه و سرفرازی ایران فدا کند نادر که ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
492
طی مذاکره ای که بین آنان انجام شد قرار شد فردای همان شب ، پیرمحمد که رئیس یکی از دروازه های شهر ، بنام دروازه میرعلی آمویه بود ، دروازه را بر روی نادر و یارانش باز کرده و سپاه نادر ، از همانجا به داخل شهر حمله کنند شب بعد نادر با شمشیر و تبرزین معروف خود و علیرغم مخالفت سرداران لشگر خود ، که جان فرمانده دلیرشان را در خطر می دیدند ، شخصا در جلوی سربازان خود ، آماده ورود به شهر شد ، پس از رسیدن نا ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
526
🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار پسر شمشیر *قسمت هشتم* نادر پس از اینکه به اردوی شاه تهماسب رسید متوجه شد سفیر عثمانی در حال ملاقات با شاه تهماسب است ، پس از رفتن سفیر عثمانی ، نادر دریافت سلطان عثمانی از شاه تهماسب خواسته (بخوانید دستور داده) که اشغال آذربایجان و کردستان و کرمانشاه و خوزستان ، توسط عثمانی را به رسمیت شناخته و با اعزام نماینده تام الاختیاری به استامبول (پایتخت عثمانی) ، آنرا در ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
537
گرفته خواهد شد نادر پس از تعریف خواب خود گفت هر چند خود را لایق چنین مقامی نمی دانستم و نمی دانم ، ولی هر چه هست سرنوشت و ماموریت من نجات ایران خواهد بود مدت کوتاهی نگذشته بود که نادر به قوچان و محل اردوی جنگی شاه تهماسب قدم گذارد پایان قسمت هفتم
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
532
ع 🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار 🔺 پسر شمشیر قسمت هفتم صبح روز بعد نادر و دو نفر از یارانش که از آن مهلکه جانکاه ، جان بدر برده بودند و با زخم های ریز و درشتشان کنار آمده بودند صبح فردا با طلوع خورشید از خواب برخاستند ، یاران نادر مشاهده کردند که فرمانده شان زودتر از آنان از خواب برخاسته ولی بدون اینکه کلامی بگوید در اندیشه ای سخت فرو رفته و هیچ توجهی به آنان ندارد ، آنان که حاضر بودند تمام ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
480
شدت حمله نادر به حدی شدید بود که در کسری از ثانیه ، پنج نفر از مهاجمین با توجه به اعضای قطع شده بدنشان و آسیب های دیگر بر زمین افتادند و نادر در این زمان با فریادهای بلندش مشغول زد و خورد با شش یا هفت نفر باقیمانده مهاجمین شد ، در این میان با توجه به سر و صدای ایجاد شده ، یاران نادر نیز از راه رسیده و مهاجمین تماما کشته شدند ، نادر و یارانش ، مشهد را جای ماندن ندیدند و با شتاب تمام رو به فرار نهاد ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
473
🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار 🔺 پسر شمشیر قسمت ششم همانطور که در قسمت های پیشین گفته شد ایران عزیز ما بواسطه ضعف دولت صفویه از اطراف و اکناف و مرزهای وسیع خود مورد هجوم و تاخت و تاز بیگانگان و حتی خودی ها قرار گرفته شده بود روس ها ، گرجستان و ارمنستان و چچن و شوشی و باکو و آستارا و قسمت هائی از گیلان و بنادر آن را تصرف کرده بودند و بنا به سفارش پطر کبیر (پطر کبیر می گفت ما باید به آبهای گرم ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
463
رفته رفته ، دیوانگی و جنون ملک محمود افزونی گرفت و با کوچکترین بدگمانی جلاد را احضار می کرد تا اینکه دوستان وی نیز از اطراف وی پراکنده و سرانجام با توطئه ای علیه وی ، او را کشتند و پسر عموی وی بنام اشرف افغان را به پادشاهی ایران برگزیدند اشرف افغان بلافاصله پس از نشستن بر تخت سلطنت برای دلجوئی به نزد شاه سلطان حسین دلشکسته و نگونبخت رفت ، مشاهده وضع دلخراش وی ، چشمان اشرف را نیز پر از اشک کرد و ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
508
🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار 🔺 پسر شمشیر قسمت پنجم مجددا نادر را در ابیورد رها می کنیم و به اصفهان بازمی گردیم محمود افغان که اینک به افتخار دامادی شاه سلطان حسین نیز درآمده بود ، فرمانده ارشد سپاه خود بنام زبر دست خان را با سه هزار نیرو برای تصرف شیراز به آنجا فرستاد ، مردم شهر دروازه های شهر را بستند و مقاومت جانانه ای کردند بطوری که سپاه افغان با دادن تلفات زیاد مجبور به عقب نشینی گردی ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
662
فرماندهان اصلی ازبک که با بیست نفر از افراد ورزیده ازبک بشدت از آن محافظت می شد ، رسیدند نادر و همراهانش در یک فرصت مناسب ، مانند ببری که بر روی آهوئی می جهد با نعره های گوشخراش و شمشیرهای آخته و هندی خود به محافظان سران ازبک یورش برده و در چشم بهم زدنی آنان را از پای درآورده و سپس به داخل چادرها رفته و بلافاصله ، سر و دست و گلو و مغز چهار نفر از فرماندهان اصلی ازبک ، طعمه شمشیر و گرز نادر و یا ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
537
🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار 🔺 پسر شمشیر قسمت چهارم همانگونه که در پیام قبل گفته شد با توجه به اینکه نادر نیروهای اندک خود را از روستاها و آبادیهای اطراف ابیورد به نزد خود فراخوانده بود سپاه پانزده هزار نفره ازبکان هیچگونه مقاومتی را در مناطق مختلف مشاهده نمی کردند و هر گونه که دلخواه آنان بود با مردم رفتار می کردند و مردم ساکن در روستاها و نواحی مختلف را به خاک سیاه نشانده بودند ، به همین ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
544
این سازش پلید و ناجوانمردانه یک بار دیگر همانند هزار باری که تاریخ ایران به یاد دارد نشان داد که بیگانگان ، هیچگاه دلشان برای کشور مغلوب و شکست خورده نمی سوزد و دشمنی ، در نهاد هر بیگانه ای پنهان است و این دشمنی ، هنگامی آشکار می شود که کشور مورد نظر آنها ، ناتوان و از هم پاشیده باشد ، و هنگام ضعف و زبونی است که می توان چشم های نامحرم را ، در نگاه این بیگانگان تماشا کرد پس از این بذل و بخشش ها ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
513
🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار 🔺 پسر شمشیر قسمت سوم نادر را در ابیورد رها میکنیم و به اصفهان می‌رویم ، شاه سلطان حسین پس از اینکه محاصره اصفهان طولانی شد و مردم نیز دیگر حتی علف و سگ و گربه ای نمانده بود که بخورند ، پسرش تهماسب میرزا را شبانه بهمراه ده نفر از افراد زبده و از جان گذشته از میان خیل سربازان افغان برای گرفتن کمک به قزوین فرستاد ، تهماسب میرزا پس از رسیدن به قزوین توانست سپاهی با ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
486
روز بهاری ، تمامی مردم شهر برای دیدن مسابقه در میدان مسابقه حاضر بودند ، نادر و هماوردش با هم گلاویز شدند و تقریبا هیچکس امیدی به پیروزی نادرقلی نداشت انتظار مردم و بزرگان شهر مدت زیادی بطول نینجامید و در نخایت حیرت و تعجب ، همگان دیدند که حریف نادرقلی بر روی دستان نادر در هوا چرخی خورد و با شدت تمام پشتش بخاک مالیده شد ، و بدینگونه بود که نادرقلی رسما و قانونا ، داماد و جانشین باباعلی بیک شد ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
532
🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار پسر شمشیر قسمت دوم نادر قلی در طول چهار سالی که در اسارت بود با ذهن فعالی که داشت همیشه در اندیشه گریز بود و تمامی راههای فرار را زیر نظر داشت در طول چهار سال اسارت ، نادر قلی از میان اسیران قدیم و جدید ایرانی ، که ازبکان هر از چند گاهی در غارتهای گاه و بیگاهشان به ایران که بعلت ضعف سلسله صفویه و محاصره پایتخت ایران توسط محمود افغان و از هم گسیختگی شیرازه مملکت ...
💌ڪـاڣہ تݩہــــــــــــایــــے💌
534
نیست ، می دانم که در این چهار سال فقط بخاطر من روح سرکش ات را تسلیم این نامردان کرده ای ، امشب آخرین شب زندگی من است ، از این به بعد ، تو آزادی که از اسارت ازبکان بگریزی ، من تو را به خدا می سپارم و از خداوند خواسته ام قدرتی به تو بدهد که انتقام قوم و قبیله ات را از این غارتگران بستانی نادر با چشمانی گریان و قلبی مجروح مادر را می نگریست ، آوای هاجر دردمند ، آهسته و آهسته تر شد تا اینکه نادر وحش ...