گنجینه‌ی کتاب

آرمان‌های بسیاری وجود دارد که مرگ در راه آن ارزشمند است، اما هیچ آرمانی آن قدر ارزش ندارد که برایش آدم بکشیم. #آلبر کامو

ملاقات شمس و مولانا

از فروغ خاطره‌ای دارم که هیچ وقت فراموش نمی‌کنم یک شبِ پاییزی در یک مهمانیِ مفصل که خانم فرخزاد هم بود، تصادفی برای لحظه‌ای روی لَبه کُتَم نشست خندید و درآمد گفت : " آه استاد غبار شدم و روی کُتِ شما نشستم " گفتم : کاش اشک می‌شُدید و در چشمَم می‌نشستید جواب داد : کاش لبخند می‌شدم و روی لب‌تان می‌نشستم ...! #دکتر_محسن_هشترودی

زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت می‌گذرونه. این ماییم که بهش ارزش می‌دیم. با همه کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره. نباید از زندگی، زیاد انتظار داشته باشیم. نمیشه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمه‌‌ی پر لیوان رو ببینیم. حالا اون تفنگ و طناب رو پس بده! #ژان_تولی #مغازه_خودکشی 📘 https://T.Me/Ganjine_Ketab --------------------------------------------- 📘 🎼 ☕️ 🚬 ...

می‌توانم دانش را اراده کنم ولی نه فرزانگی و درایت را؛ می‌توانم خوردن را اراده کنم ولی نه گرسنگی را، می‌توانم سربه‌زیری را اراده کنم ولی نه فروتنی را، می‌توانم درستکاری را اراده کنم ولی نه فضیلت را، می‌توانم ابراز وجود یا لاف‌زنی را اراده کنم ولی نه شجاعت را، می‌توانم شهوت را اراده کنم ولی نه عشق را؛ می‌توانم خشکه مقدسی را اراده کنم ولی نه ایمان را؛ می‌توانم خواندن را اراده کنم ولی نه فهمیدن را. (ل ...

در اساطیر یونان آمده است که «سیزیف» ، راز خدایان را فاش کرد و به همین دلیل خدایان سیزیف را محکوم کرده بودند که پیوسته تخته سنگی را تا قله ی کوهی بغلتاند و از آنجا آن تخته سنگ، با تمامی وزن خود پایین می افتاد و او مجبور بود دوباره اینکار را تکرار کند. خدایان به درستی فهمیده بودند که برای انتقام گرفتن ، تنبیهی بدتر از کارِ بیهوده و «بی امیدی» نیست...! #افسانه _سيزيف #آلبر_ کامو 📘 https://T.Me/Ga ...

پرداختن به مسائل جنسی چنان رشدِ شتابانی به تنه‌ یِ عشق می‌ دهد که ریشه ضعیف می‌ماند و به آسانی بَرکَندنی می ‌شود. #فراسوی_ نیک_ و_ بد #نیچه 📘 https://T.Me/Ganjine_Ketab --------------------------------------------- 📘 🎼 ☕️ 🚬 🐢 ☘️ ما را به دستِ اهلش بسپارید! #گنجینه_ی_کتاب ---------------------------------------------

کاش باران بیاید شاید شاید شاید عشق جوانه بزند وسط کویر ذهن های تاریکمان آنجا که شب است واز نور خالیست... آنجا که همه چیز هست و هیچ چیز نیست ... عشق بیاید پاک کند همه چیز را ؛ آنجا که جز سیاهی رنگی نیست... تا رنگین و روشن کند فکر را، اندیشه را و بگستراند مهر را، محبت را.. تا خلق شود کردار ما پندارما.... تا آدم شود درون ما... #راضیه_اسماعیلوندی #یاران_گنجینه_ی_کتاب 📘 https://T.Me/Ganjine_Ketab ...

برخی آدم‌ها به یک دلیل از مسیر زندگی ما می‌گذرند تا به ما درس‌هایی بیاموزند که اگر می‌ماندند هرگز یاد نمی‌گرفتیم #خسرو_شکیبایی (۷ فروردین۱۳۲۳ – ۲۸ تیر ۱۳۸۷) 📘 https://T.Me/Ganjine_Ketab --------------------------------------------- 📘 🎼 ☕️ 🚬 🐢 ☘️ ما را به دستِ اهلش بسپارید! #گنجینه_ی_کتاب ---------------------------------------------

از بهبهان تا پاریس ایرج پزشکزاد در روستایی اطراف بهبهان به دنیا آمدم. روستایی که با یک رودخانه فصلی. روستا دو تکه شده بود، این‌ور رود و اون‌ور رود! ما کودکان روستا نسبت به این‌ور رود تعصب شدید داشتیم! مرتب با بچه‌های اون‌ور رود دعوا می‌کردیم! در حالی که هر دو گروه اهل یک روستا بوده و گاهی اون‌وری‌ها پسرخاله و پسردایی و … اقوام نزدیک ما بودند. اما ملاک برای ما ( رود ) بود! بزرگتر که شدیم به د ...

🌹

سپاس

عرض ارادت

سلام بفرمایید

سلام

نگاه همه به پرده سینما بود. (جشنواره فیلم های 10دقیقه ای ...)، اکران فیلم شروع شد. شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق بود...دو دقیقه از فیلم گذشت ، چهار دقيقه ديگر هم گذشت، هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود!صدای همه درآمد. اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند. ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین و به یک كودك معلول قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید.....جمله زیرنویس فیلم: این تنها 8 دقیقه از زندگی ...

🌹

بعضی ها بیشتر از انتظارمان، انتظارمان را بر طرف می کنند، انگار فقط آنها باید بگویند: «چیزی نیست! » آنوقت دیگر چیزی نیست، نگرانی معنا ندارد... هر کسی یک نفر را دارد که خیالش را راحت کند، یک نفر که بر خلاف بقیه زیاد هم حرف نمی زند، گاهی یک جمله می‌گوید و همان یک جمله کار هزار صفحه حرف را می کند... باید آن یک نفر را داشت وگرنه کارمان پیش نمی رود. آن یک نفری که گاهی لازم نیست حتی حرف هم بزند، آن ...

عادت کرده بود قبل از خواب برایش شعر بخوانم یکجوری عادت کرده بود که تا نمیخواندم خوابش نمیبرد یادم هست یک شب داشتم از مسافرت بر میگشتم که تلفن همراهم خاموش شد و یک مسیر طولانی که هیچ گونه دسترسی به تلفن نداشتم. خلاصه پنج صبح بود که رسیدم خانه و تا گوشی را روشن کردم.... دیدم هر پنج دقیقه یک بار پیام داده که: "من خوابم نمیبره، شعر لدفا" آخرین پیامش هم برای دو دقیقه پیش بود... اشکم بی اختیار روی گونه ...

اسیر رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت راهی بجز گریز برایم نمانده بود این عشق آتشین پر از درد بی امید در وادی گناه و جنونم کشانده بود رفتم، که داغ بوسه پر حسرت ترا با اشک‌های دیده ز لب شستشو دهم رفتم که ناتمام بمانم در این سرود رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم رفتم مگو، مگو، که چرا رفت، ننگ بود عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما از پرده خموشی و ظلمت، چو نور صبح بیرون فتاده بود به یکباره راز ما رفتم ...

آدمی که نمی‌خواند، یا کم می‌خواند، یا فقط پرت و پلا می‌خواند، بی‌گمان اختلالی در بیان خواهد داشت. این آدم بسیار حرف می‌زند، اما اندک می‌گوید؛ زیرا واژگانش برای بیان آنچه در دل دارد، بسنده نیست. #چرا _ادبیات #ماریو_بارگاس_یوسا 📘 https://T.Me/Ganjine_Ketab --------------------------------------------- 📘 🎼 ☕️ 🚬 🐢 ☘️ ما را به دستِ اهلش بسپارید! #گنجینه_ی_کتاب --------------------------------- ...

مثل خورشيد از پشت تاريكى هاى من درآمد و خنديد بى دريغ. مثل يك كشتى در درياى اشك هاى من فرو نشست و غرق شد بى دليل. اين، همه ى داستان بود. #نامه_هاى_عاشقانه #منظومه_عين_القضات_و_عشق #عباس_معروفى 📘 https://T.Me/Ganjine_Ketab --------------------------------------------- 📘 🎼 ☕️ 🚬 🐢 ☘️ ما را به دستِ اهلش بسپارید! #گنجینه_ی_کتاب ---------------------------------------------

خوشبختی اون چیزی نیست که آدم از بیرون ببینه... خوشبختی تو دل آدمه. دل اگه خوش باشه آدم خوشبخته! 📽 روسری آبی #گنجینه_ی_کتاب . 📘 @Ganjine_Ketab 📕 📘 @My_eBooks 📕

هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی هم که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود. 📚 ساعت شوم 🕴گابریل گارسیا مارکز #گنجینه_ی_کتاب . 📘 @Ganjine_Ketab 📕 📘 @My_eBooks 📕

گذرگاهى صعب است زندگی؛ تنگابى در تلاطم و در جوش. ايمان، يكى چشم‌بند است؛ ديوارى در برابر بينش. به خيره مگو كه ايمان كوه را به جنبش در مى‌آورد. من كوه بى‌جان نيستم، انسان‌ام من! سنگ مقدس در اين جهان بسيار است صيقل خورده به بوسه‌ى لبان خشكيده از عطش. ايمان به جسم بى ‌جان روح مى‌بخشد، ليكن من جسم بى‌جان نيستم، انسانى زنده‌ام من. من نابينايی آدميان را ديده‌ام و توفيدن گردباد را بر عرصه‌ى پيكار، من آ ...

‍ ان شب که زلزله امد چه شبی بود ان شب! ماه در اب بود من در تب اسمان در غرش و رعد زمین لرزیده در تعب زمین از اتش گداخته میلرزید سنگها از صخره بپائین میلغزید می اشفت خواب دشت را چون برکه ای که در ان فروافتد سنگ پاره ای نقش زمین میشدند ستاره ها کوه ها سرنگون میشدند در دره ها زمین مثل بید ، لرزیده بود اوارها بر زمین فرو ریخته بود من زیر اوار مانده بودم خوابیده بیدار مانده بودم حس کردم سنگینی اوار ب ...

در دنیای انسان ها اگر نتوانی بخوانی یا بنویسی ابله شناخته می شوی. #کافکا_در_ساحل #هاروکی_موراکامی 📚 __________________ #گنجینه_ی_کتاب 📘 @Ganjine_Ketab 📕 📘 @My_eBooks 📕 __________________

سكوت هر زمان و هر جايى دست يافتنى ست- خيلى به شما نزديك است. مسلماً ما همه متعلق به يك اقليميم، اما آن توانمندىِ بالقوه براى اين كه هر يك جزيره‌اى براى خود باشيد هميشه با شماست. #پياده_روى_و_سكوت_در_زمانه_ى_هياهو #ارلينگ_كاگه #شادى_نيك_رفعت 📘 https://T.Me/Ganjine_Ketab --------------------------------------------- 📘 🎼 ☕️ 🚬 🐢 ☘️ ما را به دستِ اهلش بسپارید! #گنجینه_ی_کتاب --------------- ...

سلام سپاس از دستای قشنگت

همه شغلت رو ازت میپرسن تا بدونن چقدر پول دارى تا بر حسب مقدار ثروتتون تصمیم بگیرن که چقدر بهتون احترام بذارن ! #کیانو_ریوز #گنجینه_ی_کتاب . 📘 @Ganjine_Ketab 📕 📘 @My_eBooks 📕

هیچ‌چیز سفید سفید یا سیاه سیاه نیست،و گاهی سفید همان سیاهیست که خودش را جور دیگری نشان می‌دهد و سیاه هم گاهی سفیدی است که سرش کلاه رفته... #زندگی_در_پیش_رو #رومن_گاری #گنجینه_ی_کتاب . 📘 @Ganjine_Ketab 📕 📘 @My_eBooks 📕

گم گشته ام به شوق ؛ که پیدا کنی مرا ! دیوانه گشته ام ، که مداوا کنی مرا دیریست کنجِ خلوتِ غم ها نشسته ام شاید ز چشم های غم ، امحا کنی مرا پوشانده ام تمامِ خودم را زِ عالمی ؛ با این خیالِ خوش ، که تماشا کنی مرا هرگز نبوده شورِ کسی جز تو در سرم جانا چه می شود که تمنا کنی مرا ؟! من قطره ام ، تو برکه نه ! دریاچه ی منی ! نزدیک تر بیا ، که غرقه ی دریا کنی مرا خورشیدِ من ! بدون تو سرد است زندگی من ...

میدانم که ما خلق شده ایم تا به دیگران کمک کنیم. اما نمیدانم دیگران برای چه خلق شده اند؟ 🕴مارگارت آتوود #گنجینه_ی_کتاب . 📘 @Ganjine_Ketab 📕 📘 @My_eBooks 📕

شب بود روبروی هم نشسته بودیم ، تنها وسیله روشناییمونم یه چراغ دستیِ کوچیک بود که اونم از فرط کهنگی داشت خاموش میشد ... همه جا ساکت بود ، مثل چشماش که هیچ موقع بروز نمیدادن آشوبی که داشتنو ! نگاش کردم همونجوری که هروقت بهش خیره میشدم میگفت د لامصب اینجوری نگا کن دلم برات میره یهو ‌! خیره شدم تو تیله ی قهوه ای چشاش ، تو همون دریاییه که وقتی غرقش میشدی دلت نمیخواست کسی نجاتت بده , میخواستم واسم بخ ...