گنجینه‌ی کتاب

38
از همه‌ی دوستان تقاضا دارم که عکس و آی دی صحیح داشته باشند
Sistany,,,,
294
دست کم رفتی بیایی که ، ! ، ، ، نشد ، مست شدم . . . روزگاری دل من با دل تو ، ! ، ، ، بود ، که این هست شدم . . . تو کجا بودی و این قلب ، ! ، ، ، کجا بود ، بساز . . . تو نبودی پیش من در هر، ! ، ، ، حال ، بیکسی بیمار شدم . . . سلام .! . . . صبح در روز چهار شنبه ای زیبا بخیر .! دعا میکنم: 🙏 از همین لحظه که دوباره چشم ...
گنجینه‌ی کتاب
289
#یک_جرعه_کتاب 📚 چه کارهایی که می‌بایست بکنیم و هرگز نکردیم! برای اینکه به ملاحظاتی پایبند بودیم، فرصتی مناسب را انتظار می‌کشیدیم، تنبلی می‌کردیم و برای اینکه مدام به خود می‌گفتیم: «چیزی نیست، همیشه فرصت خواهیم داشت.» زیرا نمی‌دانستیم هر روزی که می‌گذرد بی جانشین و هر لحظه نایافتنی است. تصمیم‌گیری، تلاش و عشق‌ورزی را به وقتی دیگر وا نهاده بودیم. مائده های زمینی آندره_ژید
Sistany,,,,
277
دلی دارم پراز حرف دیدنی نیست . . . میدونم که گلی اشک چیدنی نیست . . همیشه صبح دیدم نور چه عالی . . . اگر خسته شدی هیچ دیدنی نیست . . . بخند و کوک باش گل چیدنی نیست . . سلام ، ! ، ، , سه شنبه را با دوست داشتن شروع کنید لطفی که همیشه در دل دیگران بجا میماند تازه اگر برایش بازتاب خوبی هم بجا بماند . . . هرجا که نور هست، سایه ها هم خواهند بود. زندگی پر از موقعیت های منفی و مثبته ...
273
☀️🔸🔸🔸 دلم صبحی، سلامی، بوسه ای، عشقی، نسیمی، عطر لبخندی نوای دلکش تار و کمانچه از مسیری دورتر حتی... دلم شعری سراسر دوستت دارم دلم دشتی پر از آویشن و گل پونه می خواهد دلم مهتاب می خواهد که جانم را بپوشاند دلم آوازهای سرخوش مستانه می خواهد دلم تغییر می خواهد دلم تغییر می خواهد... ✍#بتول_مبشری ☀️🔸🔸🔸
Sistany,,,,
270
قلمم بیشتر از همیشگی هام ، ! ، ، ، بنویس ، درد را میگم . . . که نخواهی و نتونی شرح ، ! ، ، ، بدی ، غم را میگم . . . درد داره که بخوای به کودک ، ! ، ، ، درون خود ، همش بگی خودت خوبی . . ی شبم وقتی که قبل خواب ، ! ، ، ، بودم حرفم ،! به گلها را میگم . . . گل اگر پژمرده شه ، غم میشه اون . . گل اگر که چیده بشه درد میشه اون . . منم اون شبنم ...
گنجینه‌ی کتاب
265
وقتی فکرش را بکنی نومیدکننده ست که چطور آدم ها هم مثل خانه ها بین هم دیوار کشیده اند. سفر به انتهاى شب لوئى_فردينان_سلين
گنجینه‌ی کتاب
267
همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم...
گنجینه‌ی کتاب
261
+ "به كجا چنين شتابان؟" گون از نسیم پرسید. - "دل من گرفته زینجا، هوس سفر نداری؟ ز غبار این بیابان؟" + "همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم... به کجا چنین شتابان ؟" - "به هر آن کجا که باشد به جز این ...
🌹🌹🌹
گنجینه‌ی کتاب
254
آیا اگر پول کسی را از دستش بگیرند دیگر از آن لحظه وجود وی بی مصرفی می شود؟! خیر الزاما اینطور نیست. اگر همت داشته باشيد همواره به زندگی و روش خود ادامه خواهی داد، فقیر یا غنی بودن شرط لازم تفکر نیست. می توانى در همه حال با کتاب و افکار خود سرگرم باشی. کافیست به خود تلقین کنی که مغزم آزاد است تا نیروهای پنهانت بکار افتند. آس و پاس ها جرج_اورول
257
من که دیگر نیستم حالا چه فرقی می‌کند؟ بی حضور یک نفر دنیا چه فرقی می‌کند؟ لا به لای ازدحام این همه بود و نبود هستی‌ام با نیستی آیا چه فرقی می‌کند؟ با شما هستم شمایی که مرا نشنیده‌اید! با شما خانم و یا آقا چه فرقی می‌کند؟ این‌که هر شب یک نفر از خویش خالی می‌شود واقعاً در چشم آدم‌ها چه فرقی می‌کند؟ من به هر حال آمدم تا با تو باشم مهربانِ واقعیٌت باش یا رویا چه فرقی می‌کند؟ واقعیت باش، رویا باش ...
269
+ "به كجا چنين شتابان؟" گون از نسیم پرسید. - "دل من گرفته زینجا، هوس سفر نداری؟ ز غبار این بیابان؟" + "همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم... به کجا چنین شتابان ؟" - "به هر آن کجا که باشد به جز این سرا، سرایم" + "سفرت به خیر، اما تو و دوستی، خدا را چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی، به شکوفه ها، به باران برسان سلام ما را..." #محمد_رضا_شفیعی_کدکنی 📘 https://T.Me/Ganjine_Ketab --------- ...
190
در خانه برایمان از هر فرصتی که پیدا می شد قطعاتی از انجیل را میخواندند;چون در بین بستگان ما کشیشان زیادی پیدا میشد.اما هیچکدام هرگز درباره موقعیت زنان در پروتستان و یا راجع به معضلی غیرقابل درک به نام تقسیم ناعادلانه ثروت در جامعه صحبت نمی کردند. #عقاید_یک_دلقک #هاینریش_بل 📘 https://T.Me/Ganjine_Ketab --------------------------------------------- 📘 🎼 ☕️ 🚬 🐢 ☘️ ما را به دستِ اهلش بسپارید! ...
194
لطیفه جالبی بین مردم برزیل رواج دارد که نگرشی در قبال کارهای دولتی به دست می‌دهد. دو شیر از باغ وحشی می‌گریزند و هر کدام راهی را در پیش می‌گیرند. یکی از شیرها به یک پارک جنگلی پناه می‌برد، اما به محض آن‌که بر اثر فشار گرسنگی رهگذری را می‌خورد به دام می‌افتد. ولی شیر دوم موفق می‌شود چند ماهی در آزادی به سر ببرد و هنگامی هم که گیر می‌افتد و به باغ وحش بازگردانده می‌شود حسابی چاق و چله است. شیر ن ...
187
هاینریش سعی می کردبا صدای آهسته برای ماری توضیح دهد که روح موجود زنده ای را که او نتوانسته بود به دنیا بیاورد;به چه سرنوشتی دچار خواهد شد. به نظر می رسید ماری متقاعد شده است که "کودک" -او جنین را اینطور مینامید- هرگز به بهشت نخواهد رفت.چون غسل تعمید داده نشده بود. او دائم تکرار می کرد که طفل در جهنم باقی خواهد ماند, و من آن شب برای اولین بار پی بردم که کاتولیکها چه مزخرفاتی را سرِ کلاس درس دینی د ...
گنجینه‌ی کتاب
188
اگر از دورترین کرانه های فضا به زمین بنگریم به کوچکی ذره ی غبار خواهد بود . دفعه ی بعد که کلمه ی انسانیت را می نویسی این را به یاد داشته باش ... سفر در اتاق کتابت پل_استر
گنجینه‌ی کتاب
190
دهقان پیر با ناله می‌گفت: ارباب … آخر درد من یکی دوتا نیست، با وجود این همه بدبختی نمی‌دانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را چپ آفریده است. دخترم همه چیز را دوتا می‌بیند ... ارباب پرخاش کرد که: بدبخت، چهل سال است نان مرا زهرمار می‌‌کنی، مگر کور هستی نمی‌بینی که چشم دختر من هم چپ است؟! دهقان گفت: چرا ارباب می‌بینم اما چیزی که هست؛ دختر شما همه‌ی این خوشبختی‌‌ها را "دو تا" می‌بیند، ...
Sistany,,,,
190
بیا با هم بشیم ارام ولی ،!، ، ، ، هر روز کنار هم . . . چه بی وقفه دویدیم که ، ! ، ، ، فردایی ببینم هر دو با هم . . . ولی یادم نبود اینده ای ، ! ، ، ، نیستو ،! در امروزیم . . . هنرمندم ندیده روز دیگر ، ! ، ، ، که شاید بوده ایم با هم . . . سلام . . . صبح یک شنبه و روز خوش و عالی امروز هم سلامت صبح را شروع میکنیم حتما روزمان ...
185
فیلم اسب سفیدپادشاه🌹
192
ای دختر زیبا تو نه شاعر هستی و نه نقاش ولی من هستم اما چه کسی این را می داند که این چشمان توست که همه شب ! این شعرها را دزدکی به من می دهد چه کسی می داند این انگشتان توست ! که نقاشی هایم را می کِشد من از این می ترسم چشم ها و انگشتانت این راز را بر ملا سازند و به خیابان و محله و اهل دنیا بگویند در واقع این مَرد ! نه شاعر ست و نه نقاش ... #شیرکو_بی_کس
گنجینه‌ی کتاب
189
عشق چیز خطرناک و پیچیده ای است. میتواند آدم عوضی را به یک انسان خوب تبدیل کند و می تواند آدمی شریف و صادق را تا پایین ترین درجات انسانی نزول دهد! سرو غمگین آگاتا_کریستی
گنجینه‌ی کتاب
202
امتحان اصلی، ترک کردنِ کسانی که دوستشان دارید نیست؛ بَلکه آموختنِ زندگی کردن بدونِ کسانی است که دوستتان نَدارند. برگرفته از کتاب؛ ظرافت جوجه‌تیغی نوشته؛موریل_باربری
گنجینه‌ی کتاب
193
معرفی یک کتاب به دوستان🙂 این کتاب در مورد خیانت بزرگ رئیس‌جمهور انتخابی به ملت فرانسه و کودتای او می‌باشد. ویکتور هوگو خود یکی از نمایندگان ملت بود از اینکه رئیس‌جمهور بر خلاف سوگندش آزادی مطبوعات را از میان برد و مجلس را منحل کرد بسیار به خشم آمد و آزرده شد و با گروهی از جمهوری‌خواهان از جمله پسر و دامادش شروع به مبارزه نمود و حتی اغلب شب نامه‌هایی می‌نوشت و میان مردم پاریس پخش می‌نمود. ناپل ...
گنجینه‌ی کتاب
178
به نظرم هر انسان عاقلی میدونه که زندگی چیز زیباییه و هدف هم خوشبختیه و صد در صد شاد بودن. اما نمی‌دونم چرا فقط احمق‌ها شاد هستند !؟ موزهٔ معصومیت اورهان‌_پاموک
EEe
179
چشم تو آبی نبود نام تو آبی بود که آن همه مرا به جستجوی نام خودم میان این همه دریاچه های مرده سرگردان کرد هر زن اگر دریاچه ای بوده یا نگینی آبی در انگشتری حساب کنید من به گرداب چند دریاچه ی مرده یا در انگشتان چند زن آبی غرق شده ام نام مرا نام تو دیوانه کرد و آن چه یافتم آخر کار نه فیروزه بود نه زمرد کوه های شرق چخماقی بود از جنس آتش های کیهانی که به ژرفاهای گم دریای فارس خیس خورده و مرجانی شده بود ...
183
خدا را شکر که من از هیچکس خدایی به ارث نبرده‌ام و آزادم هر طور میلم است خدایم را بشناسم. خدای من مهربان و دلسوز و اندیشمند و بخشنده و پرتفاهم و شوخ‌طبع است. بابالنگ دراز جین_وبستر ...
👏🌹
گنجینه‌ی کتاب
178
گُلی اگر که می‌چینید گیاهی می‌میرد زیرا یک بار فقط یک بار خوابِ تبر می‌بیند حالا آمده‌اید به خاطرِ چیدن گُلِ سُرخ ساقه‌ی نازکِ گَلِ سُرخ به خاطرِ کندنِ گُلِ سُرخ ارّه آورده‌اید؟ چرا ارّه؟ فقط به گُل ِ سُرخ بگویید: هی! تو خودش می‌افتد و می‌میرد تمامِ سُرخش ...
دادوبیداد که در محفل ما رندی نیست که برش شکوه برم،داد زبیداد کشم
گنجینه‌ی کتاب
187
خدا را شکر که من از هیچکس خدایی به ارث نبرده‌ام و آزادم هر طور میلم است خدایم را بشناسم. خدای من مهربان و دلسوز و اندیشمند و بخشنده و پرتفاهم و شوخ‌طبع است. بابالنگ دراز جین_وبستر
گنجینه‌ی کتاب
180
هرچه انسان تر باشیم، زخمها عمیق تر خواهند بود... هرچه بیشتر دوست بداریم بیشتر غصه خواهیم داشت... بیشتر فراق خواهیم کشید و تنهایی یمان بیشتر خواهد شد... شادی ها لحظه ای و گذرا هستند... شاید خاطرات بعضی از آن ها تا ابد در یاد بماند اما رنج ها داستانش فرق می کند. تا عمق وجود آدم رخنه می کند و ما هر روز با آنها زندگی می کنیم... انگار این خاصیت انسان بودن است ...! نامه به کودکی که هرگز زاده نشد اور ...
گنجینه‌ی کتاب
175
ما بیشتر دلباخته اشتیاقیم تا دلباخته آنچه اشتیاق‌ِمان را برانگیخته است! تا زنده‌ای ، زندگی کن! اگر زندگی‌ات را به کمال دریابی، وحشت مرگ از بین خواهد رفت ! وقتی کسی بهنگام زندگی نمی‌کند، نمیتواند بهنگام بمیرد. از خود بپرس که آیا زندگی را به کمال دریافته‌ای؟ آیا زندگی خودت را زیسته‌ای؟ یا با آن زنده بوده‌ای؟ آیا آن را برگزیده‌ای؟ یا زندگی‌ات تو را برگزیده است؟ آیا آن را دوست داری؟ یا از آن پشیمانی ...
197
گُلی اگر که می‌چینید گیاهی می‌میرد زیرا یک بار فقط یک بار خوابِ تبر می‌بیند حالا آمده‌اید به خاطرِ چیدن گُلِ سُرخ ساقه‌ی نازکِ گَلِ سُرخ به خاطرِ کندنِ گُلِ سُرخ ارّه آورده‌اید؟ چرا ارّه؟ فقط به گُل ِ سُرخ بگویید: هی! تو خودش می‌افتد و می‌میرد تمامِ سُرخش به سیاه می‌زند گُل ِ سُرخ کشتنِ یک نوزاد که زهر نمی‌خواهد با کلاشینکُف که پروانه شکار نمی‌کنند فقط به مادرش بگویید که شیر ندهد به یک قنداق و پر ...
گنجینه‌ی کتاب
177
آیا واقعا بیشعوری مرض است؟ پاسخ من به این سؤال یک "بله ی" قاطع و بلند است. بیشعوری مرض وقاحت و سؤاستفاده از دیگران است، آدم بیشعور نمیتواند به ديگران گیر ندهد. انگار اگر دست از اشکال گیری بردارد و یا دیگران را تحقیر نکند جانش درمی آید! 📕 بیشعوری ✍🏻 #خاویر_کرمنت
گنجینه‌ی کتاب
176
یک زن قادر است خیلی چیزها را با دستهایش بیان کند، یا اینکه با آن‌ها تظاهر به انجام کاری کند .. در حالی که وقتی به دست‌های یک مرد فکر می‌کنم، همچون کنده ی درخت بی حرکت و خشک به نظرم می‌رسند. دست‌های مردان فقط به درد دست دادن، کتک زدن، طبیعتاً تیراندازی و چکاندن ماشه ی تفنگ و امضاء می‌خورند. اما به دستان زنان در مقایسه با دست‌های مردان به گونه‌ای دیگر باید نگاه کرد: چه موقعی که کره روی نان می‌مالند ...
گنجینه‌ی کتاب
173
سه سال قبل، تجربه ی تازه ای را شروع کردم. "ممنوعیت خواندن و شنیدن اخبار". حق اشتراک تمام روزنامه ها و مجلاتم را لغو کردم. از شر تلویزیون و رادیو خلاص شدم. نرم افزار اخبار را از روی آیفونم حذف کردم. دست به هیچ روزنامه ای نمی زدم و وقتی در هواپیما کسی به من پیشنهاد خواندن مطلبی را می داد، عمدا به سمت دیگری نگاه می کردم. چند هفته ی اول سخت بود، خیلی سخت. مدام می ترسیدم چیزی را از دست بدهم. اما بعد از ...
172
⭕️ مشکل عشق نیست، بلکه مشکل تاکید بیش از حد بر روی عشق در زندگی است وقتی بیش از حد بر روی جنس مخالف در زندگی تمرکز صرف داریم و میخواهیم به هر ترتیبی به عشق برسیم، حالمون خوب نیست و عشق برامون حکم ماده مخدر رو داره تا دردمونو تسکین بده. عشق نباید دوای درد های ما باشه و اگر اینطور باشه و حتی اگر هم بهش برسیم، مطمئنا عشق سالمی نیست و بیمار گونه خواهد بود. هورنای میگوید: در تحلیل روانی بسیاری از ز ...
170
نرسیدن، تجربه‌ای به مراتب تلخ‌تر از، از دست دادنه ! آدم وقتی کسی رو از دست میده، افسوس خاطراتش رو می‌خوره، گاهگاهی به یادش می‌افته، بغض مي‌كنه و اين نبودن، قلبش رو به درد مياره، اما حداقل، گذشته ای وجود داره که به خاطرش گریه کنه ...! وقتی نمی‌رسی، خیال پرداز می‌شی، لحظه به لحظه خودت رو جاهای مختلف تصور می‌کنی. انقدر که دیگه نمی‌دونی چی واقعیته و چی تَوهم... انقدر که نمي‌بيني کسی که هست، هیچوقت نبو ...
Sistany,,,,
170
من جدا شم بهتر است ، ! ، ، ، پس دل نمی بندم به تو . . . در دلم خواستم که اون ، ! ، ، ، مهر و وفا بیرون رود از دل تو . . . پیش خود بارها ز دستت ، ! ، ، , من موقر شده ام . . . من که پاکت میکنم ، ! ، ، ، بیچاره من بهتر به تو . . . سلام . ! . . . صبح همه در شنبه اغاز هفته باشکوه پس بزرگیش را فراموش نخواهیم کرد و تمام توانایی هایم را ...
168
Sistany,,,,
167
سلام . ! . . . صبح روز جمعه در کنار خانواده را شروع میکنیم به یاد و نام خدا میگن طرف خیلی آدم حسابی و آدم درستیه! دزد نیست، حلال و حروم سرش میشه، دروغ نمیگه و... یادمون رفته اینا وظیفه انسانی ماست، نه آپشنهای ویژه...! پس همه ما داری این شخصیت های خوب هستیم روزتان با عشق و برکت الهی خانواده
Sistany,,,,
182
خداوندا تو میدانی چقدر ، ! ، ، ، زندم چقدر توفیق برام مانده . . . نمیدانم چقدر فرصت چقدر ، ! ، ، ، از بندگی حالا برام مانده . . . نکن دستان من خالی عزیزانم ، ! ، ، ، فرستادی درون رحمتت تو . . . خداوند مهربانم اجابت میکنم ، ! ، ، ، دنیای تو دیگر همین مانده . . . سلام . ! . . . صبح پنج شنبه روز بازماندگان بخیر .! خدایا دستان دوستانم را از چیدن سی ...
Sistany,,,,
189
زندگیت را تو خودت درک ، ! ، ، ، بکن ، اکنون است . . . فکر تو شوق رسیدن به ، ! ، ، خود زندگی فردا است . . . تو که دیروز دیدی غم ، ! ، ، ، فردات را نخور میبینی . . . انقدر گیرنده روزگار ، ! ، ، ، خوبی توست بودن توست . . . سلام . ! . . . صبح روز چهارشنبه بخیر . . . . امروزه ویروس منحوس کرونا را جدی بگیریم و لطفا تمام پروتکل های ...
Sistany,,,,
185
دوست بودن حکمتی ست ، ! ، ، ، دوست خوب زیباترین . . . در کنارت نیستم یا که هستم ، ! ، ، ، ای مجازی بهترین . . . چون همیشه یادتونم باز ، ! ، ، ، کنارت یا کنارم باش تو . . . عاشقی را در کنارت من ، ! ، ، , بدیدم بهترین زیباترین . . . سلام . ! . . . صبح را با شکر خدا شروع میکنم . ! . . سه شنبه را زیستن در کنار دوستان میدان ...
Sistany,,,,
183
شیرین تر از لذت هر ، ! ، ، ، کاری گذشت است . . . هر رود اگر هر بار چون زود ، ! ، ، ، گذشت کرد زلال است . . . مرداب مگر نیست در چاله ، ! ، ، ، که مانده اب گیر شده گندیده . . . امروز گذشت کردم چون ، ! ، ، ، خاطره در دل هست . . . دلگیر نباشم و نیستم . . . سلام . ! . . . صبح و دلگرمی به امروز مون بخیر . . . دوشنبه را با کلی دلگرمی ش ...
187
مشکل از جایی شروع شد که یک مشت آدمِ اشتباه ، با هم به زیرِ سقف هایی رفتند که قرار بود میزبانِ آدم های درست باشد... مشکل از جایی شروع شد که دو نفرهایی با هم جفت شدند که هرکدام یا دلشان جایِ دیگری بود یا دنیاهایشان با هم فرق داشت... دونفری که حتی سرِسوزنی یکدیگر را نمی فهمیدند... مشکل از جایی شروع شد که بیشترِ دو نفرهای جهان ، هم خانه شدند اما همدل نشدند... فارغ شدند اما عاشق نشدند...! و مشکلِ اصلی ...
Sistany,,,,
182
چند قدم امده ام من ی ، ! ، ، ، قدم هم تو بیا در دل باش . . . پلک خود بر هم بزن ، ! ، ، ، شهره بازارم تو باش . . . اون نگاه مست تو چال ، ! ، ، ، گونت در دلم قوت گرفت . . . گفتی عاشق شده ای ، ! ، ، ، در عاشقیت بیمار باش . . . سلام . ! . . . صبح یک شنبه بخیر . ! .. . روزتان عالی زندگیتان بی درد و غم .! . هر لحظه لحظه از عمرتان جملات زی ...
Sistany,,,,
193
خواب دیدم نشده صبح ، ! ، ، ، تکیت بود به درخت . . . خنده های نمکیت به دلم ، ! ، ، ، بود و خورشید و طلوعت . . . تو بخوابم امدی دل ببری ، ! ، ، ، یا بخری گل چهره . . . روز مان را ساختی ، ! ، ، ، صبح بودم در خواب با طلوعت . . . سلام . ! . . . صبح روز شنبه اول کار و تلاش هفته جدید بخیر و سلامت . . . کشور من جاییست که بسیاری از مردانش ن ...
Sistany,,,,
214
من فرستاده بودم فیلتر شکنم عمل نکرده بود الان رسید. . .
Sistany,,,,
217
در کنار هم که باشیم ، !! ، ، ، با شکوهیم بی نیاز . . . ساز دستان هم اگر کوکی ، ! ، ، ، نباشد کوک کنیم حد نیاز . . . درد یک نان بدتر از یک ، ! ، ، ، سنفونی هم بوده است . . . تو که ان را می شناسی ، ! ، ، ، غم و لبخند باشد اما در نیاز . . . سلام . ! . . . صبح بی نظیر در کنار خانواده ادینه بخیر و شادی . ! . . . . به تمامِ دستهايی كه .! ...