گنجینهی کتاب
38 •
@ganjine_ketab_g
از همهی دوستان تقاضا دارم که عکس و آی دی صحیح داشته باشند
32
شنیده بودم قلبش
با باطری کار می کند
برای همین کنجکاو نزدیکش شدم!
بعد از سلام و احوال پرسی
شوخ که دیدمش گفتم:
پدر جان شما با این وضع هنوز هم
به حاج خانم عشق می ورزی؟
خندید و گفت: بیشتر اوقات
به زنم می گویم
سمیه من شارژ ندارم
تو دوستم داشته باش...
رسول ادهمي
بامداد
40
باید آیت الکرسی بخونم
بامداد
40
سلام.برای منم وصل نشده تلگرام
2181
39
لب مرز بودید هنوز بما نرسیده 😁😁
2181
37
تهران هستید ؟؟
2181
33
خوش بحالتون
2181
34
یا موبایل
2181
39
روی ویندوز
2181
39
از کی ؟؟
2181
38
چرا برای من نصب نیست ؟؟
2181
36
جدا؟؟
Eghbal
39
تلگرام وصل شد؟؟
Eghbal
38
سلام
بامداد
38
ساکنم بر درِ میخانه که میخانه از اوست
می خورم باده که این باده و پیمانه از اوست
گر به مسجد کشدم زاهد و ، در دیر کشیش
چه تفاوت کند ، این خانه و آن خانه از اوست
خویش و بیگانه اگر رحمت و زحمت دهدم
رحمت خویش از او ، زحمت بیگانه از اوست
روزگاریست که در گوشه ی ویرانه ی دل
کرده ام جای که این گوشه ی ویرانه از اوست
گر چه پروانه دلی سوخت ز شمعی چه عجب
شمع از او ، محفل از او ، هستی پروانه از اوست,,
نیم ...
39
هر حيوان كه از دور ديدی و ندانستی سگ و گرگ است يا آهو، ببين رو به سمت مرغزار و سبزينه است يا لاشه و استخوان؟!
آدمی را نيز چون نشناسی، ببين به كدام سوی میرود؟!
مجالس سبعه - #مولانا
38
با چشم هایت حرف دارم
می خواهم ناگفته های بسیاری را برایت بگویم
از بهار،
از بغض های نبودنت،
از نامه های چشمانم...که همیشه بی جواب ماند
باور نمی کنی!؟
تمام این روزها
با لبخندت آفتابی بود
اما
دلتنگی آغوشت... رهایم نمی کند،
به راستی...
عشق بزرگترین آرامش جهان است.
#سید_علی_صالحی
39
پسرم میپرسد:
چرا باید ریاضی بخوانم؟!
دلم میخواهد بگویم لازم نیست.
بی خواندن هم، خواهی دانست؛
دو تکه نان،
بیش از یک تکه است..
#برتولت_برشت
39
هرچه در این مشرقزمین
کوشیدم روبروی آینه
و بر روی دو صندلی
«زن» و «آزادی» را
کنار یکدیگر ولی
به مهربانی بنشانم
بیهوده بود و همیشه
واژه «مردم» به زور
میآمد و تسبیح بهدست
خود به جای زن مینشست...
🍁#شیرکو_بیکس
44
_گفت : چته جوون؟ توو خودتی!
_هیچی نگفتم
_گفت : با شمام، خیلی توو فکریا!
از سر میدون که سوارت کردم هی زل زدی به گوشیت و غمبَرَک گرفتی..
_هیچی نگفتم
_گفت : از دستش دادی؟ بالاخره گذاشت رفت؟
_هیچی نگفتم
_گفت : آره، حتما گذاشته رفته، همه شون میرن، همه شون، اصن میان که برن ...
_هیچی نگفتم
_گفت : درسته دور و زمونه ی ما از این گوشیا نبود که هی عکسشو نگا کنی هی زخمت دلت تازه شه، اما ما هم کلی پیغوم و پسغوم ...
38
ناخدا استفانیس، شجاعت داشته باش! این بار نیز آزادی بدست نخواهد آمد!
–پس این خون ها بیهوده ریخته می شود؟
–خون هیچ وقت بیهوده ریخته نمی شود. مگر نمی دانی آزادی بذری است که نه با آب بلکه با خون آبیاری می شود؟ اینک ما مشغول آبیاری این بذر با خون خویش هستیم. یقین بدان که یک روز دانه سبز خواهد شد لیکن آن روز هنوز فرا نرسیده است.
آزادی یامرگ
نیکوس کازانتزاکیس